Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bank holidays
U
تعطیلات رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
legal holiday
U
تعطیلات رسمی وقانونی
bank holiday
U
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
Other Matches
holiday
U
تعطیلات
hols
U
مخفف تعطیلات
to take a vacation
U
به تعطیلات رفتن
to take leave
U
به تعطیلات رفتن
bank holidays
U
تعطیلات بانکی
get away from it all
<idiom>
U
به تعطیلات رفتن
holiday at the seaside
[British]
U
تعطیلات در کنار دریا
holiday by the seaside
[British]
U
تعطیلات در کنار دریا
Weekend
U
تعطیلات آخر هفته
vacationist
U
گشتگر ایام تعطیلات
vacationer
U
گشتگر ایام تعطیلات
holiday cottage
U
ویلای اجاره ای برای تعطیلات
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
U
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
I am here on holiday.
من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
Bang went our annul holidays.
U
تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
I'm really looking forward to the weekend.
U
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Christmas comes but once a year.
<proverb>
U
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
So much for our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
That's the end of our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
pasch
U
عید فصح تعطیلات عید پاک
formmal
U
رسمی
formal
U
رسمی
solemn
U
رسمی
orthodox
U
رسمی
institutional
U
رسمی
official
U
رسمی
formal accountability
U
ذیحسابی رسمی
formal education
U
اموزش رسمی
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
formal group
U
گروه رسمی
protesting
U
واخواست رسمی
hansard
U
مذاکرات رسمی
protesting
U
اعتراض رسمی
formal review
U
سان رسمی
protests
U
واخواست رسمی
protests
U
اعتراض رسمی
dress suit
U
لباس رسمی شب
insignia
U
نشان رسمی
aregular cook
U
اشپز رسمی
throwaway
U
غیر رسمی
communique
U
ابلاغ رسمی
cognizance
U
اخطار رسمی
dress uniform
U
انیفرم رسمی
card-carrying
U
عضو رسمی
intrant
U
ورود رسمی
bonspiel
U
مسابقه رسمی
boarding call
U
بازدید رسمی
driss uniform
U
لباس رسمی
insigne
U
مدال رسمی
insigne
U
نشان رسمی
extra official
U
غیر رسمی
talking to
U
سرزنش رسمی
contracts under seal
U
عقد رسمی
official receiver
U
اعتصاب رسمی
talking-to
U
سرزنش رسمی
free and easy
<idiom>
U
غیر رسمی
careers
U
دوره رسمی
officiates
U
مقام رسمی
officiating
U
مقام رسمی
missive
U
نامه رسمی
missives
U
نامه رسمی
officious
U
غیر رسمی
pronouncement
U
اعلامیه رسمی
pronouncements
U
اعلامیه رسمی
official
U
موثق و رسمی
career
U
دوره رسمی
careered
U
دوره رسمی
careering
U
دوره رسمی
officiated
U
مقام رسمی
officiate
U
مقام رسمی
protested
U
اعتراض رسمی
protested
U
واخواست رسمی
asparagus
U
مارچوبهء رسمی
protest
U
اعتراض رسمی
formal review
U
بررسی رسمی
stand on ceremony
<idiom>
U
رسمی بودن
tuxedo
U
لباس رسمی
tuxedos
U
لباس رسمی
insignia
U
مدال رسمی
informal
U
غیر رسمی
unofficial
U
غیر رسمی
official
U
عالیرتبه رسمی
official channels
U
مجاری رسمی
official channels
U
طرق رسمی
official communications
U
ابلاغیه رسمی
official deed
U
سند رسمی
official gazette
U
روزنامه رسمی
official jurnal
U
روزنامه رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
return
U
گزارش رسمی
returns
U
گزارش رسمی
returning
U
گزارش رسمی
returned
U
گزارش رسمی
official language
U
زبان رسمی
official receipt
U
رسید رسمی
official religion
U
دین رسمی
semi officially
U
بطورنیم رسمی
officialize
U
رسمی کردن
semi official
U
نیمه رسمی
officiously
U
بطورغیر رسمی
public submission
U
مناقصه رسمی
prothonotary
U
سردفتراسناد رسمی
prontonotary
U
سردفتراسناد رسمی
official rate
U
نرخ رسمی
official meeting
U
ملاقات رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
reprimands
U
توبیخ رسمی
reprimanding
U
توبیخ رسمی
reprimanded
U
توبیخ رسمی
official prices
U
قیمتهای رسمی
reprimand
U
توبیخ رسمی
letter de chancellerie
U
نامه رسمی
formalising
U
رسمی کردن
formalises
U
رسمی کردن
formalised
U
رسمی کردن
placards
U
پروانه رسمی
tux
U
لباس رسمی
placard
U
پروانه رسمی
nonformal
U
غیر رسمی
officials
U
مقامات رسمی
statute mile
U
مایل رسمی
formalize
U
رسمی کردن
formalized
U
رسمی کردن
formalizes
U
رسمی کردن
noting
U
نامه رسمی
legalization
U
شناسایی رسمی
notes
U
نامه رسمی
note
U
نامه رسمی
protest
U
واخواست رسمی
vestment
U
لباس رسمی
mare's tail
U
هپوریس رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
formalizing
U
رسمی کردن
state religion
U
مذهب رسمی
audiences
U
ملاقات رسمی
audience
U
ملاقات رسمی
solemn form
U
طریقه رسمی
smallage
U
کرفس رسمی
noterial document
U
سند رسمی
official document
U
سند رسمی
functions
U
ایین رسمی
functioned
U
ایین رسمی
function
U
ایین رسمی
semiofficial
U
نیمه رسمی
speedwell
U
سیزاب رسمی
positioned
U
شغل رسمی
position
U
شغل رسمی
standard time
U
زمان رسمی
unofficial news
U
خبر غیر رسمی
pro memoria
U
نامه غیر رسمی
visit of courtesy
U
بازدید رسمی نظامی
morning dress
U
جامهی رسمی صبحگاهی
studbook
U
شناسنامه رسمی اسب
stuffed shirt
<idiom>
U
شخص رسمی وجدی
vestment
U
لباس رسمی اسقف
memoire
U
نامه غیر رسمی
regulation clothing
U
لباس رسمی نظامی
official calibration
U
واسنجی رسمی
[مهندسی]
finery
[formal]
U
جامه رسمی جشن
reprimand
U
سرزنش وتوبیخ رسمی
black tie
U
کت نیمه رسمی مردانه
nonconformists
U
مخالف کلیسای رسمی
dress uniform
U
لباس رسمی نظامی
nonconformist
U
مخالف کلیسای رسمی
introductions
U
معرفی رسمی اشناسازی
introduction
U
معرفی رسمی اشناسازی
plain
U
غیر رسمی جلگه
plainer
U
غیر رسمی جلگه
plainest
U
غیر رسمی جلگه
juries
U
مقامات رسمی نافر
gazette
U
مجله رسمی روزنامه
informal sector
U
بخش غیر رسمی
reprimanded
U
سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanding
U
سرزنش وتوبیخ رسمی
pronouncements
U
افهار عقیده رسمی
reprimands
U
سرزنش وتوبیخ رسمی
formalist
U
شخص زیاد رسمی
gravamen
U
شکایت رسمی شکوائیه
government house
U
اقامتگاه رسمی فرماندار
irregular
U
نا منظم غیر رسمی
plains
U
غیر رسمی جلگه
communique
U
اطلاعیه رسمی یااداری
registry
U
دفترخانه رسمی ثبت
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
informality
U
غیر رسمی بودن
bank rate of discount
U
نرخ رسمی تنزیل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com