English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interpersonal conflict U تعارض میان فردی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interindividual U میان فردی
interpersonal U میان فردی
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
conflicts U تعارض
conflict U تعارض
conflicted U تعارض
conflict of laws U تعارض قوانین
mental conflict U تعارض روانی
basic conflict U تعارض بنیادی
triangular conflict U تعارض سه وجهی
conflict of lows U تعارض قوانین
role conflict U تعارض نقش
approach avoidance conflict U تعارض گرایشی- اجتنابی
intrapsychic conflict U تعارض درون روانی
malingering U تعارض به منظور فرار ازخدمت
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
subjective U فردی
individuals U فردی
individual U فردی
idiosyncrasy U خصیصه فردی
personal tempo U اهنگ فردی
personal pace U اهنگ فردی
Every individual in the society should . . . U هر فردی درجامعه با ید ...
pattern U خصوصیات فردی
individual differences U تفاوتهای فردی
individual ownership U مالکیت فردی
ontogeny U پدیدایی فردی
individual responsibility U مسئوولیت فردی
ontogenesis U پدیدایی فردی
personal right U حقوق فردی
personalism U فلسفه فردی
patterns U خصوصیات فردی
intrapersonal U درون فردی
intraindividual U درون فردی
single entry U حسابداری فردی
idiosyncrasies U خصیصه فردی
libertarians U طرفدارازادی فردی
interpersonal coherence U انسجام بین فردی
ontogency U تکوین فردی
individualization U فردی ساختن
libertarian U طرفدارازادی فردی
individuality U وجود فردی
hexastich U قطعه شش فردی
pattern U الگو صفات فردی
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
pinning U عدد شناسایی فردی
pinned U عدد شناسایی فردی
pin U عدد شناسایی فردی
patterns U الگو صفات فردی
personal distribution U توزیع درامد فردی
personal data sheet U برگه اطلاعات فردی
autecology U بوم شناسی فردی
libertarianism U طرفداری از ازادی فردی
aptitude test U ازمون قابلیت فردی
unit U نفر عدد فردی
units U نفر عدد فردی
individualism U اصول استقلال فردی
aptitude tests U ازمون قابلیت فردی
streakier U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
depersonalization U توجه نکردن به هویت فردی
streaky U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
individuals U اختصاصی فردی یک نفر سرباز
individual U اختصاصی فردی یک نفر سرباز
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
IRA U مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
chandler U فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
data clerk U فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
individualised U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizing U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualized U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualises U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
security specialist U فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
accommodation bill U براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
libertarian U طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
mauling U روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
maul U روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauls U روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauled U روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
squeezer U فردی که مداری را در شکل اصلی برگ ان طرح ریزی کند
sysop U فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
hacker U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
individualism U اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
oddest U سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
odder U سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
odd U سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
bill U اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills U اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
parol arrest U جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
approach approach conflict U تعارض گرایشی- گرایشی
avoidance avoidance conflict U تعارض اجتنابی- اجتنابی
endorser U پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
shortcut U میان بر
mongst U میان
omphalos U میان
cross country U میان بر
among U میان
diameter U میان بر
diameters U میان بر
middles U میان
center U میان
intershoot U در میان
through U از میان
waistlines U میان
crosscut U میان بر
waistline U میان
between U میان
mesocarp U میان بر
overthwart U از میان
into U در میان
per U از میان
middle U میان
centers U میان
stagger U یک در میان
waists U میان
amongst U در میان
waist U میان
half back U میان
midrib U رگ میان
thru U از میان
mean water U میان اب
middling U میان
mean line U خط میان
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
centered U میان
centre U میان
amid U در میان
centred U میان
middle part U میان
in the midden of U در میان
in our midst U در میان ما
ambiversion U میان گرایی
intermontane U میان کوه
shortcut U راه میان بر
short circuiting U میان بر زدن
interlucent U میان تاب
interlocate U در میان گذاردن
blow in U حمله از میان خط
mesoderm U میان پوست
intertrial U میان کوششی
interlay U در میان گذاردن
insuperable U از میان برنداشتنی
internode U میان گره
intermural U میان دیواری
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
ambiequal U میان حال
intervascular U واقع در میان رگ ها
shortcut U میان برکردن
intersegmental U میان قطعهای
an a days U یک روز در میان
interposition U پا میان گذاری
merlon U میان دو تیرکش
ambivert U میان گرا
mediastinum U میان پرده
mesencephalon U میان مغز
medius U انگشت میان
slim jim U لاغر میان
heart wood U میان چوب
floret of the disk U گلچه میان
entracte U میان پرده
heartwood U میان چوب
middle finger U انگشت میان
midcourse U میان راه
midbrain U میان مغز
duramen U میان درخت
midmost U میان ترین
inter nos U در میان خودمان
middle sized U میان اندازه
middle weight U میان وزن
halt back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
half back U میان بازی کن
middleware U میان افزار
middleweight U میان وزن
midrange U میان دامنه
middlemost U میان ترین
midrib U رگ میان برگ
midsection U میان بخش
double space U یک سطر در میان
inter se U میان خودشان
intercurrent U در میان اینده
mesosphere U میان- سپهر
mesosphere U میان کره
interfluves U میان دو رود
intergroup U میان گروهی
interjacency U میان بودن
interjacency U وقوع در میان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com