Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bridge
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
diagonal matrix
U
ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
optimal merge tree
U
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
minimim wage law
U
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range
U
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
halted
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
pareto criterion
U
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
HyperTerminal
U
برنامه ارتباطی که در ویندوز وجود دارد و به کاربر امکان صدا کردن کامپیوتر راه دور از طریق مودم و فایلهای ارتباطی میدهد
max min system
U
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
theory of epigensis
U
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
frequency component
U
اجزای فرکانس
building component
U
اجزای ساختمان
compositions
U
نسبت اجزای سازنده
bags
U
تعدادی از اجزای نا مرتب
bag
U
تعدادی از اجزای نا مرتب
assets
U
اجزای داده جدا
composition
U
نسبت اجزای سازنده
explosions
U
لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
explosion
U
لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
entoptics
U
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
azimuth resolution
U
اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
arrays
U
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
array
U
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
provided he goes at once
U
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
azimuth micrometer
U
وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
work breakdown
U
روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
much less
U
چه برسد به
and certainly not
<conj.>
U
چه برسد به
never mind
U
چه برسد به
not to speak of
<conj.>
U
چه برسد به
not to mention
<conj.>
U
چه برسد به
still less
U
چه برسد به
let
[leave]
alone
<conj.>
U
چه برسد به
fee tail
U
برسد
to say nothing of
<conj.>
U
چه برسد به
let alone
<idiom>
U
چه برسد به
attention
U
برسد به دست
attentions
U
برسد به دست
Heaven help him this time.
U
خدابدادش برسد
colds
U
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
coldest
U
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
U
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
fitting shop
U
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
colder
U
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
consumables
U
موضوعات سادهای که در اجزای هر روزه سیستم کامپیوتری لازم اند
Let her attend to her work .
U
بگذار بکارش برسد
multimillionaire
U
میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
would be
U
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
render
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
renders
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
would-be
U
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
finallist
U
کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
rendered
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
Wait up!
U
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
to be long in coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
He's due to arrive at ten.
U
او
[مرد]
قرار است ساعت ده برسد.
to be a long time in the coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
minimum
U
حداقل
minimally
U
حداقل
minimal
U
حداقل
minims
U
حداقل
minimum stock level
U
حداقل
minim
U
حداقل
min
U
حداقل
We were afraid lest she should get here too late .
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
truncation
U
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
lip
U
ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
trough
U
حداقل موج
troughs
U
حداقل موج
minimum price
U
حداقل قیمت
minimum charge
U
حداقل قیمت
minimum charge
U
حداقل هزینه
bottom price
U
حداقل قیمت
minimum range
U
حداقل برد
danger warning level
U
حداقل موجودی
minimum size
U
اندازه حداقل
base wage rate
U
حداقل دستمزد
minimum elevation
U
حداقل درجه
minimization
U
به حداقل رسانیدن
least price
U
حداقل قیمت
price floor
U
حداقل قیمت
global minimum
U
حداقل مطلق
least cost
U
حداقل هزینه
minim
U
وابسته به حداقل
relative minimum
U
حداقل نسبی
minimised
U
به حداقل رساندن
minimises
U
به حداقل رساندن
minimising
U
به حداقل رساندن
minimum wage
U
حداقل دستمزد
minimizing
U
به حداقل رساندن
minimum
U
حداقل کمینه
neap tide
U
جذر و مد حداقل اب
minimize
U
به حداقل رساندن
minimizes
U
به حداقل رساندن
minimized
U
به حداقل رساندن
minims
U
وابسته به حداقل
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
the sands are running out
U
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
It is due to be signed this afternoon .
قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
least squares estimates
U
براورد حداقل مربعات
maximum and minimum thermometer
U
گرماسنج حداقل و حداکثر
reduced strenght
U
حداقل استعداد جنگی
cost minimization
U
حداقل کردن هزینه
minimum mortality
U
حداقل مرگ و میر
minimum subsistence level
U
سطح حداقل معیشت
minimum elevation
U
حداقل ارتفاع لوله
minimum standard of living
U
حداقل سطح زندگی
thermal resolution
U
حداقل سنجش حرارت
thermal resolution
U
حداقل اختلاف حرارت
least cost combination
U
ترکیب حداقل هزینه
Method to my madness
<idiom>
U
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
neap
U
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
pilot line production
U
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
U
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
on the deck
U
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
short term
U
حداقل مدت تنبیه و زندانی
two stage least squares method
U
روش حداقل مربعات دومرحلهای
ordinary least square method
U
روش حداقل مربعات معمولی
amphiploid
U
دارای حداقل کرموسوم ارثی
minimum elevation
U
حداقل درجه مربوط به مانع
minimum down payment
U
حداقل میزان پیش پرداخت
extremum
U
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
double amplitude peak value
U
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
cut off ratio
U
حداقل نرخ قابل قبول
meantide
U
حداقل جذر و مدهای اب دریا
perfectionist
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
skeleton crew
U
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance
U
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
incorporating mill
U
کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
at a
[the]
minimum
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
protoxide
U
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
efficiency point
U
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
bridged
U
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridges
U
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridge
U
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
assembly lines
U
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
U
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
pad character
U
حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
reentry vehicle
U
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
padding
U
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
board
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
boarded
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
inconsequence
U
بی ارتباطی
irrelation
U
بی ارتباطی
tie line
U
خط ارتباطی
incorerence rency
U
بی ارتباطی
long distance line
U
خط ارتباطی
communication line
U
خط ارتباطی
disconnectedness
U
بی ارتباطی
weighted least square method
U
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
error handling
U
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
discrimination
U
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
perigee
U
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
probit
U
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
aces
U
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
wed thickness
U
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
trunk cable
U
کابل ارتباطی
network
U
شبکه ارتباطی
networks
U
شبکه ارتباطی
communications terminal
U
ترمینالهای ارتباطی
telecommunication cable
U
کابل ارتباطی
communication device
U
دستگاه ارتباطی
communication system
U
نظام ارتباطی
communication link
U
پیوند ارتباطی
communication interface
U
میانجی ارتباطی
routes of communication
U
مسیرهای ارتباطی
relationship therapy
U
درمان ارتباطی
long distance cable
U
کابل ارتباطی
communication circuit
U
مدار ارتباطی
communication channel
U
کانل ارتباطی
communication channels
U
وسایل ارتباطی
communication channel
U
کانال ارتباطی
routes of communication
U
کانالهای ارتباطی
communication protocol
U
پروتکل ارتباطی
communication channel
U
مجرای ارتباطی
communication network
U
شبکه ارتباطی
answer/originate
U
رسانه ارتباطی
communication link
U
اتثال ارتباطی
association areas
U
مناطق ارتباطی
association neuron
U
نورون ارتباطی
association nuclei
U
هستههای ارتباطی
association pathway
U
گذرگاه ارتباطی
communication cable
U
کابل ارتباطی
circuits
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
team roping
U
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com