Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
documentary photography
U
تصویر روشن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
picture
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
eidetic imagery
U
تصویر ذهنی روشن
luminescent screen
U
صفحه تصویر روشن
luminescent screen tube
U
لامپ تصویر روشن
Other Matches
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
crop
U
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening
U
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
cropped
U
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops
U
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images
U
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
pictured
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobats
U
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat
U
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoing
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images
U
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flickers
U
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered
U
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker
U
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization
U
جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression
U
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
daylight
U
روز روشن روشن کردن
refresh
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto
U
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshes
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos
U
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshed
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext
U
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing
U
تصویر خطی تصویر مدادی
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
tracing
U
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings
U
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic
U
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
background
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube
U
لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan
U
ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
image formation
U
تولید تصویر تصویر
scan
U
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned
U
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans
U
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
vivid
U
روشن
elucidating
U
روشن
sunny
U
روشن
elucidated
U
روشن
elucidate
U
روشن
set
U
روشن
on
U
روشن
nitid
U
روشن
unequivocally
U
روشن
lucid
U
روشن
unequivocal
U
روشن
perspicuous
U
روشن
elucidates
U
روشن
sharp cut
U
روشن
sets
U
روشن
setting up
U
روشن
moonlit
U
روشن
alighting
U
روشن
alighted
U
روشن
alight
U
روشن
lighted
U
روشن
light
U
روشن
on/off
U
روشن
brightest
U
روشن
definite
U
روشن
lightest
U
روشن
brighter
U
روشن
alights
U
روشن
shrill
U
روشن
shriller
U
روشن
cloudless
U
روشن
express
U
روشن
expressed
U
روشن
expresses
U
روشن
expressing
U
روشن
legible
U
روشن
clearest
U
روشن
clean cut
U
روشن
clean-cut
U
روشن
cleaners
U
روشن
explicit
U
روشن
sunniest
U
روشن
sunnier
U
روشن
shrillest
U
روشن
bright
U
روشن
furbisher
U
روشن گر
notable
<adj.>
U
روشن
clear cut
U
روشن
explicit
<adj.>
U
روشن
clearer
U
روشن
luculent
U
روشن
clears
U
روشن
eidetic
U
روشن
eyebright
U
روشن
clear-cut
U
روشن
diaphanous
U
روشن
fogless
U
روشن
litten
U
روشن
in a good light
U
روشن
perspicuous
<adj.>
U
روشن
clear
U
روشن
transparent
U
روشن
distinct
<adj.>
U
روشن
transparently
U
روشن
elucidatory
U
روشن سازنده
enlighten
U
روشن فکرکردن
bright red
U
قرمز روشن
twilight
U
تاریک روشن
eidetic memory
U
یاد روشن
power up
U
روشن کردن
emblaze
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
luminescence
U
روشن تابی
pellucid
U
بلورین روشن
enlightening
U
روشن فکرکردن
full orbed
U
تمام روشن
enlightens
U
روشن فکرکردن
fire up
U
روشن کردن
pictures
U
روشن ساختن
power on
U
روشن کردن
half tone
U
سایه روشن
broad day light
U
روز روشن
unambiguous
U
واضح روشن
serene
U
روشن صاف
clarifying
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
In broad daylight.
U
درروز روشن
clear sighted
U
روشن بین
clarifies
U
روشن کردن
burn in
U
ازمایش روشن
illumines
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
clear sightedness
U
روشن بینی
fireball
U
شهاب روشن
broad minded
U
روشن فکر
picturing
U
روشن ساختن
lighting
U
سایه روشن
haze
U
روشن نبودن مه
to brighten up
U
روشن شدن
illuminates
U
روشن فکر
to bring tl light
U
روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
to come to light
U
روشن شدن
to fire up
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
illuminant
U
روشن کننده
illuminates
U
روشن کردن
illuminator
U
روشن کننده
illuminative
U
روشن کننده
inexplicable
U
روشن نکردنی
Paleblue
<adj.>
<noun>
U
آبی روشن
saturated colour
U
رنگهای روشن
illuminate
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن فکر
limpid
U
روشن خالص
tones
U
سایه روشن
tone
U
سایه روشن
traffic signal
U
نشانه روشن
alive
U
روشن سرزنده
illuminating
U
روشن ساختن
relume
U
روشن کردن
transparent color
U
رنگ روشن
transpicuous
U
روشن اشکار
illuminate
U
روشن ساختن
second sight
U
روشن بینی
to switch on
U
روشن کردن
clear-sighted
U
روشن بین
illuminates
U
روشن ساختن
illuminating
U
روشن کردن
illume
U
روشن کردن
illuminating
U
روشن فکر
lightest
U
روشن کردن
fireballs
U
شهاب روشن
head work
U
فکر روشن
light
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
pictured
U
روشن ساختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com