English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
okay U تصویب کردن موافقت کردن
ok U تصویب کردن موافقت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
obey U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys U حرف شنوی کردن موافقت کردن
homologate U تصدیق کردن تصویب کردن
ratifies U قبول کردن تصویب کردن
ratifying U قبول کردن تصویب کردن
ratified U قبول کردن تصویب کردن
ratify U قبول کردن تصویب کردن
approbate U تصویب کردن
approves U تصویب کردن
sanctions U تصویب کردن
approving U تصویب کردن
sanction U تصویب کردن
ratifies U تصویب کردن
sanctioned U تصویب کردن
allow U تصویب کردن
grant U تصویب کردن
sanctioning U تصویب کردن
ratify U تصویب کردن
ratified U تصویب کردن
resolute U تصویب کردن
allows U تصویب کردن
allowing U تصویب کردن
allow U تصویب کردن
subscribes U تصویب کردن
approve U تصویب کردن
subscribing U تصویب کردن
subscribe U تصویب کردن
subscribed U تصویب کردن
ratifying U تصویب کردن
admitting U موافقت کردن تصدیق کردن
admits U موافقت کردن تصدیق کردن
approval to the treaty U معاهدهای را تصویب کردن
disapproves U رد کردن تصویب نکردن
disapprove U رد کردن تصویب نکردن
consented U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
to come in to line U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
admit موافقت کردن
assented U موافقت کردن
accord U موافقت کردن
to look after موافقت کردن
consent U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
concurs U موافقت کردن
consents U موافقت کردن
approbate U موافقت کردن
concurring U موافقت کردن
assent U موافقت کردن
consenting U موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
gibes U موافقت کردن
grant U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
assents U موافقت کردن
approve U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
acquiesce U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
accomodate U موافقت کردن
go along <idiom> U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
accede U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
jibed U موافقت کردن
vote U با اکثریت اراء تصویب کردن
enacting U تصویب کردن نمایش دادن
voted U با اکثریت اراء تصویب کردن
votes U با اکثریت اراء تصویب کردن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
pass U تصویب کردن قبول شدن
enacts U تصویب کردن نمایش دادن
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
enacted U تصویب کردن نمایش دادن
passed U تصویب کردن قبول شدن
passes U تصویب کردن قبول شدن
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
enact U تصویب کردن نمایش دادن
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
collogue U موافقت دروغی کردن
approbate U پسندیدن موافقت کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
agree U موافقت کردن موافق بودن
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
ok U تصویب
ratification U تصویب
okay U تصویب
approval U تصویب
approbation U تصویب
sanctioning U تصویب
enactments U تصویب
sanctions U تصویب
sanctioned U تصویب
enactment U تصویب
resolution U تصویب
sanction U تصویب
resolutions U تصویب
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
discountenance U تصویب نکردن
passage U تصویب قطعه
act U تصویب نامه
acted U تصویب نامه
acceptances U تصویب یک پیشنهاد
acceptance U تصویب یک پیشنهاد
approvingly U تصویب شده
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
approvable U قابل تصویب
disapproval U عدم تصویب
imprimatur U تصویب پذیرش
to meet the a of U به تصویب رسیدن
to be approved U به تصویب رسیدن
approval of plan U تصویب نقشه
pass U تصویب شدن
to have approved U به تصویب رساندن
indorsation U تصویب نمودن
approved U تصویب شده
ratification U تصدیق و تصویب
disapprove U تصویب نکردن
authorised [British] <adj.> <past-p.> U تصویب شده
authorized <adj.> <past-p.> U تصویب شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com