English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
seizable U گرفتنی
retracttable U پس گرفتنی
receive only U فقط گرفتنی
assumable U بخود گرفتنی
maskable U آنچه نادیده گرفتنی است
quotation marks U کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
religious opinion U فتوی
sentencing U فتوی
adjudgment U فتوی
sentences U فتوی
judgment U فتوی
juristic opinion U فتوی
sentence U فتوی
awarded U فتوی
award U فتوی
awarding U فتوی
awards U فتوی
adjudicates U فتوی دادن
award U فتوی دادن
adjudicate U فتوی دادن
judgements U دادرسی فتوی
judgement U دادرسی فتوی
adjudge U فتوی دادن
adjudicator U فتوی دهنده
adjudicators U فتوی دهنده
adjudicated U فتوی دادن
give a sentence U فتوی دادن
decides U فتوی دادن
arbitration award U فتوی حکمیت
adjudicating U فتوی دادن
decide U فتوی دادن
pronounce a judgement U فتوی دادن
awarding U فتوی دادن
arbitrating U فتوی دادن
arbitrates U فتوی دادن
arbitrated U فتوی دادن
arbitrate U فتوی دادن
judgments U دادرسی فتوی
awarded U فتوی دادن
awards U فتوی دادن
judge U داوری کردن فتوی دادن
judged U داوری کردن فتوی دادن
judges U داوری کردن فتوی دادن
judging U داوری کردن فتوی دادن
verdict U رای هیئت منصفه فتوی
verdicts U رای هیئت منصفه فتوی
judges U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
resolution U تصمیم
avows U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
decision U تصمیم
decisions U تصمیم
avow U تصمیم
avowing U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
resolutions U تصمیم
pluck U تصمیم
plucked U تصمیم
plucking U تصمیم
resolves U تصمیم
ruling U تصمیم
resolve U تصمیم
plucks U تصمیم
rulings U تصمیم
determination U تصمیم
will-power U تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
to be resolved U تصمیم گرفتن
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision making U تصمیم گیری
decides U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
decision maker U تصمیم گیرنده
resolve U تصمیم گرفتن
determining U تصمیم گرفتن
regnum U تصمیم مقتدرانه
resolutely U از روی تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision table U جدول تصمیم
undecidable U تصمیم ناپذیر
to take a d. U تصمیم گرفتن
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
special verdict U تصمیم ویژه
decision theory U تئوری تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
freehand U ازادی در تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
determines U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
decision process U فرایند تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
canon U : تصویبنامه تصمیم
to make a decision U تصمیم گرفتن
resolution U نیت تصمیم
to come to a decision U تصمیم گرفتن
logical decision U تصمیم منطقی
minds U تصمیم داشتن
minding U تصمیم داشتن
joint resolution U تصمیم مشترک
afore thought U سبق تصمیم
determiners U تصمیم گیرنده
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
decision structure U ساختار تصمیم
mind U تصمیم داشتن
make up one's mind U تصمیم گرفتن
decision box U جعبه تصمیم
nonplus U بی تصمیم بودن
decidability U تصمیم پذیری
decidable U تصمیم پذیر
determiner U تصمیم گیرنده
resolutions U نیت تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
resolves U تصمیم گرفتن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
sub judice U بدون تصمیم قضایی
without aforethought U بدون سبق تصمیم
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
self determination U تصمیم پیش خود
decision tree U مسیر تصمیم گیری
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
preform U قبلا تصمیم گرفتن
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
determines U اتخاذ تصمیم کردن
verdicts U تصمیم هیات منصفه
determine U اتخاذ تصمیم کردن
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
verdict U تصمیم هیات منصفه
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
decision variable U متغیر تصمیم گیری
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
determining U اتخاذ تصمیم کردن
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
decision model U الگوی تصمیم گیری
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com