English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
annulation U تشکیل حلقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
Other Matches
base ring U حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
loop U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
looped U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
write enable ring U حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band U حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
nest U حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nests U حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrule U حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
ferrules U حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
loops U حلقه درون حلقه دیگر
loop U حلقه درون حلقه دیگر
looped U حلقه درون حلقه دیگر
crispest U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisps U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisp U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisper U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
bight U حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
convolute U حلقه حلقه کردن
quoit U حلقه پرتاب حلقه
eye bolt U حلقه حلقه اتصال
purling U حلقه حلقه شدن
purl U حلقه حلقه شدن
purled U حلقه حلقه شدن
purls U حلقه حلقه شدن
wreathy U حلقه حلقه شده
adjusting ring U حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
incorporation U تشکیل
entelechy U تشکیل
establishment U تشکیل
endomorphy U تشکیل
endomorphism U تشکیل
establishments U تشکیل
organises U تشکیل دادن
formative U تشکیل دهنده
tournaments U تشکیل مسابقات
antidim U مایع ضد تشکیل مه
antitrust U مخالف تشکیل
argillaceous U تشکیل شده از رس
organizers U تشکیل دهنده
formation U صف ارایی تشکیل
capital formation U تشکیل سرمایه
organizer U تشکیل دهنده
tournament U تشکیل مسابقات
forms U تشکیل دادن
organizing U تشکیل دادن
organizes U تشکیل دادن
ossification U تشکیل استخوان
former U تشکیل دهنده
constitutes U تشکیل دادن
constituted U تشکیل دادن
constitute U تشکیل دادن
organize U تشکیل دادن
organising U تشکیل دادن
constituting U تشکیل دادن
bonding U تشکیل پیوند
formed U تشکیل دادن
organisers U تشکیل دهنده
metamerism U تشکیل حلقهای
to erect into U تشکیل دادن از
formation constant U ثابت تشکیل
strobilation U تشکیل رشته
stratification U تشکیل طبقات
stratification U تشکیل چینه
sporogeny U تشکیل هاگ
gleization U تشکیل خاک رس
orogenesis U تشکیل کوه
spermatogenesis U تشکیل نطفه
siltation U تشکیل لجن
heat of formation U گرمای تشکیل
sacculation U تشکیل کیسه
hematopoiesis U تشکیل خون
osteogenesis U تشکیل استخوان
placentation U تشکیل جفت
foetation U تشکیل جنین
flagellation U تشکیل تاژک
fibrillation U تشکیل الیاف
preformation U تشکیل قبلی
embryogen U تشکیل جنین
embryogeny U تشکیل جنین
sporogenesis U تشکیل هاگ
form U تشکیل دادن
enthalpy of formation U انتالپی تشکیل
vacuolation U تشکیل حفره
the house went into secret session U تشکیل داد
umbilication U تشکیل ناف
convening U تشکیل جلسه دادن
syndicate U اتحادیه تشکیل دادن
colonizes U تشکیل مستعمره دادن
colonizing U تشکیل مستعمره دادن
syndicate U تشکیل اتحادیه دادن
syndicates U تشکیل اتحادیه دادن
syndicates U اتحادیه تشکیل دادن
convene U تشکیل جلسه دادن
convenes U تشکیل جلسه دادن
convened U تشکیل جلسه دادن
colonized U تشکیل مستعمره دادن
colonize U تشکیل مستعمره دادن
colonising U تشکیل مستعمره دادن
vesiculation U تشکیل کیسه یا تاول
troop program U برنامه تشکیل یکانها
differentiates U دیفرانسیل تشکیل دادن
to form a habit U تشکیل عادت دادن
back bonding U تشکیل پیوند برگشتی
syndicator U تشکیل دهنده اتحادیه
stepwise formation constant U ثابت تشکیل مرحلهای
vertebration U تشکیل ستون فقرات
differentiate U دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiating U دیفرانسیل تشکیل دادن
colonised U تشکیل مستعمره دادن
colonises U تشکیل مستعمره دادن
rate of capital formation U نرخ تشکیل سرمایه
fundametal U بنیادی تشکیل دهنده
force development U برنامه تشکیل یکانها
standard heat of formation U گرمای تشکیل استاندارد
venue U محل تشکیل دادگاه
venues U محل تشکیل دادگاه
constituent U سازه تشکیل دهنده
constituent U جزء تشکیل دهنده
constituents U سازه تشکیل دهنده
constituents U جزء تشکیل دهنده
federalization U تشکیل کشورهای متحد
epigenesis U تشکیل نطفه ازنو
back bonding U تشکیل پیوند از پشت
bond formation energy U انرژی تشکیل پیوند
chemical bonding U تشکیل پیوند شیمیایی
constitutive U تشکیل دهنده ساختمانی
domestic capital formation U تشکیل سرمایه داخلی
deposit fund account U اعتبار تشکیل سرمایه
guard cell U گیاهی را تشکیل میدهند
forms U تشکیل دادن ساختن
haematogenesis U تشکیل خون تولیدخون
preform U قبلا تشکیل دادن
polygenic U دارای قوه تشکیل
piedmont U تشکیل شده در کوهپایه
ossification U مرحله تشکیل استخوان
overall formation constant U ثابت تشکیل کلی
involucrum U تشکیل استخوان جدید
gang U جمعیت تشکیل دادن
oogenesis U تشکیل و تکامل تخم
gangs U جمعیت تشکیل دادن
nucleate U تشکیل هسته دادن
molar heat of formation U گرمای مولی تشکیل
molar enthalpy of formation U انتالپی مولی تشکیل
lymphopoiesis U تشکیل بافت لنفی
acidic U تشکیل دهندهء اسید
form U تشکیل دادن ساختن
entelechy U مرحله تشکیل وتحقق
formed U تشکیل دادن ساختن
deposit fund account U حساب تشکیل سرمایه
bed U تشکیل طبقه دادن
pods U تشکیل نیام دادن
beds U تشکیل طبقه دادن
nuclei U هسته تشکیل دهنده
nucleus U هسته تشکیل دهنده
unformed U تشکیل نشده ناساخت
pod U تشکیل نیام دادن
circlets U تشکیل دایره کوچک دادن
humification U تشکیل خاک گیاه دار
standard free energy of formation U انرژی ازاد تشکیل استاندارد
modularity U تشکیل شده از بخشهای تابعی
strobilization U تشکیل رشته باریک شدگی
structual constituent U جزء تشکیل دهنده ساختمانی
alphabets U حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabet U حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
vocalize U تلفظ کردن تشکیل دادن
pockets U پاکت تشکیل کیسه در بدن
self formed U خود بخود تشکیل شده
semicircles U نیم دایره تشکیل دادن
pocket U پاکت تشکیل کیسه در بدن
podzolization U تشکیل خاک خاکستری یا سفید
circlet U تشکیل دایره کوچک دادن
incorporator U تشکیل دهنده ترکیب کننده
federate U تشکیل کشورهای متحد دادن
federated U تشکیل کشورهای متحد دادن
federates U تشکیل کشورهای متحد دادن
federating U تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle U نیم دایره تشکیل دادن
concretionary U تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
constitutions U ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
constitution U ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
confedration of states U دولت جدیدی تشکیل نمیشود
dyad U کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
self constituted U تشکیل شده بوسیله نفس خود
m day force U نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
thrombosis U تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
nodulation U تشکیل گره هایا غدههای ریز
jacks U ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
high light U تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
shroud laid U تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
frontogenesis U که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
jack U ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
doublet U کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
stratification U تشکیل طبقات زمین چینه بندی
thromboses U تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
federating U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
plain flap U فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
doublets U کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com