Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
de escalate
U
تشنج زدایی کردن
de-escalate
U
تشنج زدایی کردن
de-escalated
U
تشنج زدایی کردن
de-escalates
U
تشنج زدایی کردن
de-escalating
U
تشنج زدایی کردن
defuse
U
تشنج زدایی کردن
defused
U
تشنج زدایی کردن
defuses
U
تشنج زدایی کردن
defusing
U
تشنج زدایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
de escalation
U
تشنج زدایی
detente
U
تشنج زدایی
error trapping
U
اشتباه زدایی غلط زدایی
convulsing
U
دچار تشنج کردن
convulse
U
دچار تشنج کردن
convulsed
U
دچار تشنج کردن
convulses
U
دچار تشنج کردن
dehydroisomerization
U
همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
debugs
U
اشکال زدایی کردن
desegregates
U
تفکیک زدایی کردن
desegregated
U
تفکیک زدایی کردن
deskew
U
اریب زدایی کردن
desegregate
U
تفکیک زدایی کردن
desegregating
U
تفکیک زدایی کردن
debugged
U
اشکال زدایی کردن
debug
U
اشکال زدایی کردن
convulsions
U
تشنج
paroxysms
U
تشنج
jerked
U
تشنج
convulsion
U
تشنج
convulsiveness
U
تشنج
jerking
U
تشنج
jerk
U
تشنج
jerks
U
تشنج
paroxysm
U
تشنج
tetanus
U
تشنج
succussion
U
تشنج
the fidgets
U
تشنج
hysteria
U
تشنج
hysteroid
U
تشنج اور
hysterical
U
پرشور و تشنج
chorea
U
تشنج مخصوص
hysterically
U
پرشور و تشنج
convulsive therapy
U
تشنج درمانی
clonus
U
تشنج عضلانی
hysterogenic
U
تشنج اور
shock
U
تشنج سخت
shocked
U
تشنج سخت
eclampsia
U
تشنج ابستنی
spasms
U
تشنج موضعی
spasm
U
تشنج موضعی
antispasmodic
U
ضد انقباض و تشنج
anticonvulsive
U
داروی ضد تشنج
spasticity
U
حالت تشنج
gripe
U
تشنج موضعی
myoclonus
U
تشنج ماهیچه
shocks
U
تشنج سخت
yanking
U
تکان شدیدوسخت تشنج
yanks
U
تکان شدیدوسخت تشنج
spasm
U
الت تشنج واضطراب
electric convulsive therapy
U
درمان با تشنج برقی
yanked
U
تکان شدیدوسخت تشنج
sidesplitting
U
موجب تشنج پهلوها
spasms
U
الت تشنج واضطراب
Yankee
U
تکان شدیدوسخت تشنج
trismus
U
تشنج ارواره زیرین
electroconvulsive therapy
U
درمان با تشنج برقی
hyperkinesia or sis
U
تشنج کش واکش ماهیچه
ect
U
درمان با تشنج برقی
yank
U
تکان شدیدوسخت تشنج
fitfulness
U
تشنج یا تغییر حال
Yankees
U
تکان شدیدوسخت تشنج
bouleversement
U
تشنج دهم ریختگی کامل
electroconvulsive shock
U
ضربه برقی تشنج اور
grand mal
U
صرع همراه با تشنج وغش
stag evil
U
تشنج ارواره زیرین اسب
ecs
U
ضربه برقی تشنج اور
deglaciation
U
یخ زدایی
dehydration
U
اب زدایی
de icing
U
یخ زدایی
deionization
U
یون زدایی
demystify
U
راز زدایی
dehydrohalogenation
U
هیدروهالوژن زدایی
sterilization
U
گند زدایی
depolarization
U
قطبش زدایی
demythologization
U
اسطوره زدایی
demagnetization
U
مغناطیس زدایی
disinhibition
U
بازداری زدایی
demodulation
U
تحمیل زدایی
decolonization
U
مستعمره زدایی
discoloration
U
رنگ زدایی
dehydrogenation
U
هیدروژن زدایی
decolourization
U
رنگ زدایی
degasify
U
گاز زدایی
dehumidification
U
رطوبت زدایی
demystified
U
راز زدایی
decolorization
U
رنگ زدایی
demystifies
U
راز زدایی
demystifying
U
راز زدایی
debugging
U
اشکال زدایی
deoxygenation
U
اکسیژن زدایی
deculturation
U
فرهنگ زدایی
dispergation
U
لخته زدایی
peptization
U
لخته زدایی
mechanical de icing
U
یخ زدایی مکانیکی
debug
U
اشکال زدایی
desegregation
U
جدایی زدایی
desalting
U
نمک زدایی
unconditioning
U
شرطی زدایی
desalinization
U
نمک زدایی
dealkylation
U
الکیل زدایی
stain removed
U
لکه زدایی
desalination
U
نمک زدایی
accretion of silt
U
رسوب زدایی
decentralization
U
مرکزیت زدایی
desulfurization
U
گوگرد زدایی
genocide
U
نژاد زدایی
blanching
U
رنگ زدایی
decoloration
U
رنگ زدایی
deamination
U
امین زدایی
trubleshoot
U
عیب زدایی
unlearning
U
یادگیری زدایی
undoing
U
عمل زدایی
deforestation
U
جنگل زدایی
debugs
U
اشکال زدایی
troubleshoot
U
عیب زدایی
decarboxylation
U
کربوکسیل زدایی
desensitization
U
حساسیت زدایی
desulphurizing
U
گوگرد زدایی
debugged
U
اشکال زدایی
debug aids
U
ابزاراشکال زدایی
descaling
U
پوسته زدایی
decarbonylation
U
کربونیل زدایی
demagnetization factor
U
ضریب مغناطیس زدایی
demodulation
U
کشف تحمیل زدایی
systematic desensitization
U
حساسیت زدایی منظم
desulfurization unit
U
واحد گوگرد زدایی
program debugging
U
اشکال زدایی برنامه
bleaching powder
U
گرد رنگ زدایی
bleaching
U
رنگ زدایی الیاف
pyrolytic dehydrogenation
U
هیدروژن زدایی تفکافتی
debugging aids
U
وسائل اشکال زدایی
acid depolarization
U
قطبش زدایی اسیدی
hydrodesulfurizing
U
گوگرد زدایی با هیدروژن
debugging aids
U
ادوات اشکال زدایی
debug aids
U
ادوات اشکال زدایی
debugging a program
U
اشکال زدایی یک برنامه
dehydrocyclization
U
حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
transversal
U
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
hyperventilation
U
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com