Perdic | تشخیص مطالبات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	verification of debt U	تشخیص مطالبات
	vertification of debts U	تشخیص مطالبات

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	outstanding claims U	مطالبات
	micr U	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
	collecting books U	وصول مطالبات
	collecting debts U	وصول مطالبات
	debt collecting agency U	نماینده وصول مطالبات
	collection charge U	هزینه وصول مطالبات
	claim U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	claiming U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	claimed U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	claims U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	remembrancer U	مامور وصول مطالبات سلطنتی
	reviving U	وصول مطالبات سوخت شده
	settlement by abandonment U	تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
	statement of affairs U	وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
	balance of external U	liabilities and claims مانده مطالبات و بدهیهای خارجی
	exceptions U	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
	recognition U	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
	exception U	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
	hierarchy of claims U	اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
	The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
	identification U	تشخیص تشخیص دادن
	bad debt U	طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
	bad debts U	طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
	identification friendly or foe U	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
	del credere U	وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
	del credere agent U	نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
	contradistinction U	تشخیص
	diagnosis U	تشخیص
	diagnoses U	تشخیص
	discretion U	تشخیص
	discernment U	تشخیص
	assessment U	تشخیص
	assessments U	تشخیص
	In my judgement. As I see it. U	به تشخیص من
	indistinctively U	بی تشخیص
	diagnostics U	تشخیص ها
	distinctions U	تشخیص
	diagnostic U	تشخیص
	denotation U	تشخیص
	percipience U	حس تشخیص
	specification U	تشخیص
	distinction U	تشخیص
	identify U	تشخیص دادن
	identifies U	تشخیص دادن
	indiscrimination U	عدم تشخیص
	diagnosing U	تشخیص دادن
	discernible U	قابل تشخیص
	distinct U	قابل تشخیص
	corrective maintenance U	عمل تشخیص
	psychodiagnosis U	تشخیص روانی
	spots U	تشخیص دادن
	differentials U	تشخیص دهنده
	pattern recognition U	تشخیص الگو
	pattern recognitation U	تشخیص الگو
	spot U	تشخیص دادن
	differential U	تشخیص دهنده
	speech recogintion U	تشخیص گفتار
	diagnose U	تشخیص دادن
	diagnosed U	تشخیص دادن
	moral sense U	حس تشخیص خوب و بد
	moral perception U	حس تشخیص اخلاقی
	identifying U	تشخیص دادن
	identification U	تشخیص هویت
	indiscreet U	فاقد حس تشخیص
	espy U	تشخیص دادن
	diacritical U	نشان تشخیص
	distinguishing U	تشخیص دهنده
	diacritical marks U	نشان تشخیص
	diagnostic routine U	روال تشخیص
	recognition U	تشخیص بازشناخت
	diagnostic test U	تست تشخیص
	diagnostically U	ازراه تشخیص
	diagnostics U	شیوههای تشخیص
	diacritic U	نشان تشخیص
	designator code U	کد تشخیص یکان
	blind diagnosis U	تشخیص بی نام
	carrier detect U	تشخیص حامل
	spotting U	تشخیص دادن
	character recognition U	تشخیص کاراکتر
	coefficient of determination U	ضریب تشخیص
	flair U	قوه تشخیص
	collision detection U	تشخیص تصادم
	descry U	تشخیص دادن
	differentiable U	تشخیص پذیر
	discerns U	تشخیص دادن
	discerned U	تشخیص دادن
	discriminately U	از روی تشخیص
	error detecting code U	کد تشخیص خطا
	fault datagnosis U	تشخیص عیب
	frequency discrimination U	تشخیص فرکانس
	handwriting recognition U	تشخیص دست خط
	i.f.f. system U	دستگاه تشخیص
	identification of friend from foe U	دستگاه تشخیص
	identification signs U	علائم تشخیص
	discriminant function U	تابع تشخیص
	differential diagnosis U	تشخیص افتراقی
	discern U	تشخیص دادن
	espying U	تشخیص دادن
	espies U	تشخیص دادن
	espied U	تشخیص دادن
	assessing U	تشخیص دادن
	assesses U	تشخیص دادن
	assessed U	تشخیص دادن
	assess U	تشخیص دادن
	indiscrete U	غیرقابل تشخیص
	identified U	تشخیص دادن
	Power of distiction. U	قوه تشخیص
	vision recognition U	تشخیص بصری
	sense U	حس تشخیص مفهوم
	visual identification U	تشخیص بصری
	senses U	حس تشخیص مفهوم
	judiciously U	از روی تشخیص
	resolution U	قدرت تشخیص
	voice recognition U	تشخیص صوتی
	sensibility U	حس تشخیص دقت
	sensibilities U	حس تشخیص دقت
	recognizable U	قابل تشخیص
	Diagnosis. U	تشخیص بیماری
	voice recognition U	تشخیص صدا
	make out <idiom> U	تشخیص دادن
	recognises U	تشخیص دادن
	recognising U	تشخیص دادن
	recognize U	تشخیص دادن
	recognizes U	تشخیص دادن
	recognizing U	تشخیص دادن
	orientation U	تشخیص موقعیت
	sensed U	حس تشخیص مفهوم
	diagnosis U	تشخیص عیب
	resolutions U	قدرت تشخیص
	recognizably U	قابل تشخیص
	diagnosis U	تشخیص ناخوشی
	diagnoses U	تشخیص عیب
	diagnoses U	تشخیص ناخوشی
	speech recogintion U	تشخیص کلام
	to know right from wrong U	تشخیص دادن
	indiscernible able U	غیر قابل تشخیص
	materiel cognizance U	مدیریت تشخیص کالا
	differential aptitude tests U	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
	diagnostic routine U	برنامه تشخیص عیب
	identification zone U	منطقه تشخیص هدف
	diagnostician U	متخصص تشخیص مرض
	electrodiagnosis U	تشخیص با دستگاههای برقی
	prognostication U	تشخیص قبلی مرض
	cess U	تشخیص وتعیین مالیات
	indistinguishably U	بطور غیرقابل تشخیص
	to distinguish oneself [by] U	خود را تشخیص دادن [با]
	spotting U	تشخیص محل گلوله
	eye U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	see through U	خوب تشخیص دادن
	see-through U	خوب تشخیص دادن
	tell apart <idiom> U	تشخیص تا کس یادو چیز
	hotter U	تشخیص و ترمیم خطا
	prognostications U	تشخیص قبلی مرض
	diagnostician U	تشخیص دهندهء مرض
	ocr U	تشخیص کاراکترهای نوری
	find U	جستن تشخیص دادن
	hottest U	تشخیص و ترمیم خطا
	finds U	جستن تشخیص دادن
	hot U	تشخیص و ترمیم خطا
	detection U	عمل تشخیص چیزی
	optical recognition device U	دستگاه تشخیص نوری
	eyeing U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	eyes U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	eying U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	psychodiagnostics U	ابزارهای تشخیص روانی
	whiteout U	عدم تشخیص موقعیت
	identification of supplies U	تشخیص هویت کالا
	whiteouts U	عدم تشخیص موقعیت
	fault diagnosis U	تشخیص نقص فنی
	diagnostic U	وابسته به تشخیص ناخوشی
	flagman U	داور مخصوص تشخیص امتیاز
	frequency discriminator U	دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
	to make out someone [something] U	تشخیص دادن کسی [چیزی]
	colourblindness U	فقدان قوه تشخیص رنگ
	computer assisted diagnosis U	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
	diagnostic routine U	روش تشخیص معایب در اثرازمایش
	overhead U	بیت تشخیص خطا در ارسال
	to discern someone [something] U	تشخیص دادن کسی [چیزی]
	detector U	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
	contrast enhancement U	توسعه تشخیص سایه روشن
	interrupts U	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
	detectors U	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
	interrupting U	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
	interrupt U	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
	differentiable U	قابل تشخیص فرق گذاشتنی
	tell U	تشخیص دادن فرق گذاردن
	telling-off U	تشخیص دادن فرق گذاردن
	tells U	تشخیص دادن فرق گذاردن
	identifies U	مربوط کردن تشخیص دادن
	recognizably U	آنچه قابل تشخیص است
	multiple discriminant function U	تابع تشخیص چند متغیری
	logic seeking U	دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
	identify U	مربوط کردن تشخیص دادن
	identified U	مربوط کردن تشخیص دادن
	pathognomic U	وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
	distinguish U	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
	distinguishes U	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
	identifying U	مربوط کردن تشخیص دادن
	prognosticator U	تشخیص دهنده قبلی مرض
	monroe diagnostic reading test U	ازمون تشخیص خواندن مونرو