English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pacific settlement U تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pacific settlement U حل مسئلهای از طرق مسالمت امیز
peaceful U مسالمت امیز
pacific U مسالمت امیز
irenic U مسالمت امیز صلح جو
peaceful adjustment of disputes U تصفیه مسالمت امیز
peaceful coexistance U همزیستی مسالمت امیز
cooling-off periods U دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period U دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period U دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
battle royal U نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
reprisals U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
problematical U مسئلهای غامض
problem statement U حکم مسئلهای
problematic U مسئلهای غامض
problem file U پرونده مسئلهای
problem program U برنامه مسئلهای
problem state U حالت مسئلهای
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
analysts U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
analyst U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
problem plav U نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
civil disobedience U مقاومت منفی و مسالمت آمیز
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> U مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
exogenous U مسئلهای که از خارج یک سیستم اقتصادی ناشی شده باشد
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
expostulatory U سرزنش امیز تعرض امیز
suasive U ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory U نصیحت امیز توبیخ امیز
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
trickier U خدعه امیز مهارت امیز
trickiest U خدعه امیز مهارت امیز
incriminatory U تهمت امیز اتهام امیز
gratulant U تهنیت امیز تبریک امیز
tricky U خدعه امیز مهارت امیز
liquidation U تسویه
settlement U تسویه
clearings U تسویه
adjustments U تسویه
adjustment U تسویه
settlements U تسویه
settles U تسویه
settle U تسویه
clearing U تسویه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
biological treatment U تسویه زیستی
automatic treatment U تسویه خودکار
offsetting U تسویه کردن
clearings U تسویه تسطیح
settlement terms U شرایط تسویه
settlement of disputes U تسویه منازعات
clearing U تسویه تسطیح
offset U تسویه کردن
liquidity U تسویه پذیری
settlements U تسویه پرداخت
settlement U تسویه پرداخت
amicable settlement U تسویه دوستانه
liquidate U تسویه کردن
liquidated U تسویه کردن
liquidates U تسویه کردن
settlement day U روز تسویه
liquidating U تسویه کردن
compromise U تسویه کردن
compromises U تسویه کردن
solutions U تادیه تسویه
solution U تادیه تسویه
liquidize U تسویه کردن
realization account U حساب تسویه
defrayed U تسویه کردن
liquidising U تسویه کردن
judicial settlement U تسویه قضایی
liquidises U تسویه کردن
liquidised U تسویه کردن
compromising U تسویه کردن
defrays U تسویه کردن
liquidized U تسویه کردن
checking out U تسویه حساب
settlement of credit U تسویه اعتبار
effective treatment U تسویه کارا
defraying U تسویه کردن
arrangements U حل و فصل تسویه
arrangement U حل و فصل تسویه
effective treatment U تسویه موثر
liquidizing U تسویه کردن
adjust تسویه نمودن
liquidizes U تسویه کردن
defray U تسویه کردن
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
date of change of acountability U تاریخ تسویه حساب
liquidators U سرپرست تسویه حساب
retiring a bill U براتی را تسویه کردن
liquidator U سرپرست تسویه حساب
full and final settlement U تسویه تمام و کمال
clearing house U دفتر تسویه حساب
clearing houses U دفتر تسویه حساب
offscouring U چیز تسویه شده
pay off U تسویه کردن پرداخت
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
wind up <idiom> U به پایان رساندن ،تسویه کردن
pay up U حسابهای معوقه را تسویه کردن
chemotrophic treatment U تسویه خوراک ساخت شیمیایی
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
settlement by abandonment U تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
strife U نزاع
factions U نزاع
fussing U نزاع
hotwar U نزاع
strifeless U بی نزاع
quarrelling U نزاع
fusses U نزاع
waned U نزاع
wane U نزاع
spar U نزاع
sparred U نزاع
jarring U نزاع
fuss U نزاع
fussed U نزاع
quarrelled U نزاع
quarreling U نزاع
quarreled U نزاع
tussling U نزاع
tussles U نزاع
faction U نزاع
tussled U نزاع
tussle U نزاع
quarrels U نزاع
wanes U نزاع
waning U نزاع
contretemps U نزاع
dustup U نزاع
quarrel U نزاع
spars U نزاع
wars U نزاع
falling-out U نزاع
falling out U نزاع
scuffled U نزاع
affray U نزاع
brangle U نزاع
scuffle U نزاع
dispute U نزاع
fighting U نزاع
battle U نزاع
scuffles U نزاع
wrangle U نزاع
rows U نزاع
rowed U نزاع
war U نزاع
wrangles U نزاع
row U نزاع
wrangled U نزاع
wrangling U نزاع
scuffling U نزاع
battled U نزاع
dissension U نزاع
disputing U نزاع
battles U نزاع
disputes U نزاع
embroilment U نزاع
disputed U نزاع
battling U نزاع
barrator U اهل نزاع
quarrelled U نزاع کردن
contention U مشاجره نزاع
disputing U منازعه نزاع
contentions U مشاجره نزاع
disputed U منازعه نزاع
quarreling U نزاع کردن
embroiled U به نزاع انداختن
disputes U نزاع کردن
disputes U منازعه نزاع
disputing U مشاجره نزاع
wrangled U نزاع کردن
frays U نبرد نزاع
disputed U نزاع کردن
quarrelling U نزاع کردن
disputed U مشاجره نزاع
dispute U مشاجره نزاع
embroils U به نزاع انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
disputing U نزاع کردن
embroil U به نزاع انداختن
flite U نزاع کردن
contentiousness U نزاع طلبی
quarrels U نزاع کردن
dispute U نزاع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com