Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leave the anchorage
U
ترک کردن لنگرگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dock
U
لنگرگاه
docked
U
لنگرگاه
docks
U
لنگرگاه
port
U
لنگرگاه
harbouring
U
لنگرگاه
dockage
U
لنگرگاه
harbor
U
لنگرگاه
pier
U
لنگرگاه
piers
U
لنگرگاه
haven
U
لنگرگاه
anchorage
U
لنگرگاه
anchorages
U
لنگرگاه
harbourage
U
لنگرگاه
harborage
U
لنگرگاه
berthed
U
لنگرگاه
harboring
U
لنگرگاه
berthing
U
لنگرگاه
port complex
U
لنگرگاه
harbored
U
لنگرگاه
berths
U
لنگرگاه
berth
U
لنگرگاه
harbours
U
لنگرگاه
harbors
U
لنگرگاه
harboured
U
لنگرگاه
harbour
U
لنگرگاه
dock dues
U
هزینههای لنگرگاه
dock receipt
U
رسید لنگرگاه
dock warrant
U
رسید لنگرگاه
dock yard
U
محوطه لنگرگاه
anchorage
U
باج لنگرگاه
levee
U
بند لنگرگاه
longshoreman
U
باربر لنگرگاه
docker
U
کارگر لنگرگاه
longshorement
U
باربر لنگرگاه
anchorages
U
باج لنگرگاه
longshoremen
U
باربر لنگرگاه
roadstead
U
لنگرگاه باز
anchorage buoy
U
بویه لنگرگاه
dockers
U
کارگر لنگرگاه
aerial port
U
لنگرگاه هوایی
wharfs
U
لنگرگاه لنگر انداختن
wharves
U
لنگرگاه لنگر انداختن
berths
U
اطاق کشتی لنگرگاه
advanced fleet anchorage
U
لنگرگاه مقدم ناوگان
wharf
U
لنگرگاه لنگر انداختن
berthing
U
اطاق کشتی لنگرگاه
berthed
U
اطاق کشتی لنگرگاه
roadstead
U
لنگرگاه دور از ساحل
roadstead
U
لنگرگاه بدون حفاظ
berth
U
اطاق کشتی لنگرگاه
wharfinger
U
صاحب لنگرگاه یابارانداز
harbour master
U
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
dry dock
U
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry docks
U
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
docl pass
U
گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
wharfinger
U
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
marinas
U
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
dock warrant
U
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
marina
U
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
boat trains
U
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train
U
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
dock receipt
U
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
docl pass
U
گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
berthing capacity
U
فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
holding area
U
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
piled
U
ستون ستون لنگرگاه
pile
U
ستون ستون لنگرگاه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com