Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
relief
U
ترمیم اسایش خاطر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tranquility
U
اسایش خاطر
tranquillity
U
اسایش خاطر
security
U
اسایش خاطر
heart sease
U
اسایش قلب اسودگی خاطر
conveniency
U
راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
grith
U
اسایش
comfort
U
اسایش
comforted
U
اسایش
comforting
U
اسایش
comforts
U
اسایش
comfortableness
U
اسایش
comfortably
U
به اسایش
rest
U
اسایش
rests
U
اسایش
weal
U
اسایش
welfare
U
اسایش
weals
U
اسایش
comfort
U
اسایش دادن
heartsease
U
اسایش فکری
comforting
U
اسایش دادن
comforts
U
اسایش دادن
flag of convenience
U
پرچم اسایش
easement
U
راحتی اسایش
reliever
U
اسایش دهنده
comforted
U
اسایش دادن
relaxation time
U
زمان اسایش
the rough and the smooth
U
اسایش وسختی
flags of convenience
U
پرچم اسایش
pest house
U
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
bothering
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothered
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
bother
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
to i. upon any one's privacy
U
مخل تنهایی و اسایش کسی شدن
bothers
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
an intrusive person
U
کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
to disturb any one's privacy
U
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
liberty civil
U
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
amendment
U
ترمیم
reconstructions
U
ترمیم
amendments
U
ترمیم
regeneration
U
ترمیم
betterment
U
ترمیم
restoration
U
ترمیم
recovery
U
ترمیم
recoveries
U
ترمیم
reconstruction
U
ترمیم
reshuffled
U
ترمیم کردن
reshuffle
U
ترمیم کردن
reshuffles
U
ترمیم کردن
reshuffling
U
ترمیم کردن
restoring
U
ترمیم کردن
restored
U
ترمیم کردن
amended
U
ترمیم کردن
amend
U
ترمیم کردن
amending
U
ترمیم کردن
reform
U
ترمیم کردن
reforms
U
ترمیم کردن
recover
U
ترمیم شدن
recovering
U
ترمیم شدن
restores
U
ترمیم کردن
recovers
U
ترمیم شدن
restore
U
ترمیم کردن
rehabilitating
U
ترمیم کردن
rehabilitates
U
ترمیم کردن
rehabilitated
U
ترمیم کردن
restoration
U
اعاده ترمیم
error recovery
U
ترمیم خطا
file recovery
U
ترمیم فایل
rehabilitate
U
ترمیم کردن
cabinet reshuffle
U
ترمیم کابینه
hotter
U
تشخیص و ترمیم خطا
recoverable error
U
خطای ترمیم پذیر
recoverable error
U
خطای قابل ترمیم
hot
U
تشخیص و ترمیم خطا
read restore cycle
U
چرخه خواندن و ترمیم
hottest
U
تشخیص و ترمیم خطا
error recovery procedures
U
رویههای ترمیم خطا
e r p
U
برنامه ترمیم اروپا
cost of reproduction
U
هزینه نوسازی و ترمیم
to recover from something
U
ترمیم شدن
[مثال از بحرانی]
patching
U
ترمیم سنگفرش لکه گیری
irrecoverable error
U
خطای غیر قابل ترمیم
orthopaedics
U
اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی
orthopedics
U
اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی استخوانپزشکی
cost of maintenance
U
هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
unlawful assembly
U
در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
logic
U
ترمیم فرم و ساختار بدون توجه به محتوا
acoustic
U
حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
maintainability
U
توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
hard
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
lock up
U
وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
hardest
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
logic
U
ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
U
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
halt
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
Due to
U
به خاطر
on account of somebody
[something]
U
به خاطر
for his sake
U
به خاطر او
for the love of
U
به خاطر,
remembrance
U
خاطر
minding
U
خاطر
mind
U
خاطر
sake
U
خاطر
behalf
U
خاطر
minds
U
خاطر
troubleshoot
U
1-رفع اشکال نرم افزار کامپیوتری .2-محل دادن ترمیم خطاهای سخت افزاری
self-
U
سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
uneasiness
U
خاطر تشویش
peace of mind
U
اسودگی خاطر
gladness
U
مسرت خاطر
spontaneous generation
U
بطیب خاطر
attentions
U
خاطر حواس
self gratification
U
ترضیه خاطر
to escape one's memory
U
از خاطر رفتن
attention
U
خاطر حواس
of ones own accord
U
بطیب خاطر
in service
U
به خاطر خدمت
to imprint on the mind
U
در خاطر نشاندن
umbrageous
U
رنجیده خاطر
ex officio
U
به خاطر شغل
downhearted
<adj.>
U
افسرده خاطر
depressed
<adj.>
U
افسرده خاطر
surest
U
خاطر جمع
free will
U
طیب خاطر
amativeness
U
خاطر خواهی
solace
U
تسلیت خاطر
despondent
<adj.>
U
افسرده خاطر
surer
U
خاطر جمع
lacerated
U
خاطر ازرده
for his sake
U
برای خاطر او
sure
U
خاطر جمع
leisurely
U
بافراغت خاطر
gladly
U
با مسرت خاطر
to feel sure
U
خاطر جمع بودن
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
take it out on
<idiom>
U
بی محلی به خاطر عصبانیت
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
for a song
<idiom>
U
به خاطر پول کمی
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
U
محض خاطر خدا
For your sake .
U
محض خاطر شما
for reasons of safety
U
به خاطر دلایل امنیتی
for security reasons
U
به خاطر دلایل امنیتی
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
for mercy sake
U
برای خاطر خدا
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
accorded
U
دلخواه طیب خاطر
accord
U
دلخواه طیب خاطر
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
certes
U
خاطر جمعی تحقیق
in the interests of truth
U
برای خاطر راستی
nuisance
U
مایه تصدیع خاطر
for pity's sake
U
برای خاطر خدا
for ones own hand
U
به خاطر خود شخص
for a mere nothing
U
برای خاطر هیچ
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
for god's sake
U
برای خاطر خدا
nuisances
U
مایه تصدیع خاطر
point
U
خاطر نشان کردن
for nothing
U
برای خاطر هیچ
accords
U
دلخواه طیب خاطر
take to task
<idiom>
U
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to call somebody to
[for]
something
U
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
that is why
U
به خاطر این است که چرا
composedly
U
به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
secure
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
moue
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
a small grimace
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
secures
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
pursuit of happiness
U
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
solatium
U
غرامت برای ترضیه خاطر
gob
[British E]
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pout
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
I have to study
U
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
ex gratia
U
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
trap
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
unspontaneous
U
بدون طیب خاطر زورکی
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
carded for record
U
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
to languish
U
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
i do it in your interest
U
به خاطر شما این کار رامیکنم
We were all so anxious about you.
U
ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
maintenance
U
1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
i did it only for your sake
U
برای خاطر شما این کار راکردم و بس
sue somebody for damages
U
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
He seems to have a lot of confidence.
U
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
de minimis exception
U
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com