Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
skid
U
ترمز کردن سریدن
skidded
U
ترمز کردن سریدن
skidding
U
ترمز کردن سریدن
skids
U
ترمز کردن سریدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brake
U
ترمز کردن
braking
U
ترمز کردن
braked
U
ترمز کردن
brakes
U
ترمز کردن
snub cable
U
ناگهان ترمز کردن
slid
U
سریدن
slipped
U
سریدن
illapse
U
سریدن
slip
U
سریدن
slides
U
سریدن
slips
U
سریدن
slide
U
سریدن
skidding
U
به پهلو سریدن
skid
U
به پهلو سریدن
skidded
U
از سریدن بازداشتن
skidded
U
به پهلو سریدن
skid
U
از سریدن بازداشتن
slithers
U
سریدن خزیدن
slithering
U
سریدن خزیدن
skidding
U
از سریدن بازداشتن
skids
U
از سریدن بازداشتن
slithered
U
سریدن خزیدن
skids
U
به پهلو سریدن
glide ratio
U
نسبت سریدن
slither
U
سریدن خزیدن
to slide to the side
U
به آنطرف سریدن
slipe
U
باریکه باریکه کردن سریدن
glided
U
سریدن اسان رفتن
coasts
U
سریدن سرازیر رفتن
glide
U
سریدن اسان رفتن
glides
U
سریدن اسان رفتن
coast
U
سریدن سرازیر رفتن
braked
U
ترمز
braking
U
ترمز
brakes
U
ترمز
stopcocks
U
ترمز
brakes
U
ترمز ها
brake
U
ترمز
stopcock
U
ترمز
steam brake
U
ترمز بخاری
stop lamp
U
چراغ ترمز
stop light
U
چراغ ترمز
air brakes
U
ترمز هوایی
air brakes
U
ترمز کمپرسی
air brakes
U
ترمز بادی
air brake
U
ترمز کمپرسی
clog
U
پابند ترمز
air brake
U
ترمز بادی
lining
U
لنت ترمز
linings
U
لنت ترمز
stoplight
U
چراغ ترمز
stoplights
U
چراغ ترمز
air brake
U
ترمز هوایی
engine dynamometer
U
ترمز موتور
emergency brake
U
ترمز اضطراری
regenetative braking
U
ترمز دینامیکی
dynamic braking
U
ترمز واکنشی
electric brake
U
ترمز برقی
electric brake
U
ترمز الکتریکی
dynamic braking
U
ترمز دینامیکی
disc brake
U
ترمز صفحهای
internal brake
U
ترمز داخلی
regenetative braking
U
ترمز مقاومتی
brake fluid
U
روغن ترمز
foot brake
U
ترمز پایی
foot brake pedal
U
پدال ترمز
magnetic brake
U
ترمز مغناطیسی
disc brake
U
ترمز دیسکی
electromagnetic brake
U
ترمز مغناطیسی
brake shoe
U
کفشک ترمز
brake horsepower
U
نیروی ترمز
brake wheel
U
ترمز چرخها
clogs
U
پابند ترمز
hoist brake
U
ترمز نقاله
clogged
U
پابند ترمز
brake pressure
U
نیروی ترمز
brake expander cam
U
بادامک ترمز
hub brake
U
ترمز چرخ
brake lining
U
لنت ترمز
brake collar
U
رینگ ترمز
brake actuating lever
U
اهرم ترمز
hand brake
U
ترمز دستی
power brake
U
ترمز سروو
regenetative braking
U
ترمز واکنشی
brake valve
U
سوپاپ ترمز
brake cross shaft
U
محور ترمز
prony brake
U
ترمز پرونی
resistance braking
U
ترمز مقاومتی
safety stop
U
ترمز خطر
resistance braking
U
ترمز واکنشی
air brake pressure gage
U
مانومتر با ترمز هوایی
stop lamp switch
U
کلید چراغ ترمز
trailer brake valve
U
سوپاپ ترمز تریلر
d.c. brake
U
ترمز جریان دائم
stop light switch
U
کلید لامپ ترمز
ABS
U
سیستم ترمز ضد قفل
brake piston cup
U
رینگ پیستون ترمز
suppressor grid voltage
U
ولتاژ شبکه ترمز
back pedalling brake
U
ترمز مسیر ازاد
brake shoe carrier
U
نگهدارنده کفشک ترمز
load reaction brake
U
ترمز فشار باد
brake expander mechanism
U
مکانیزم انبساط ترمز
back pedalling brake
U
ترمز باگردش ازاد
skidder
U
ترمز کننده سردهنده
brake shoe ring
U
رینگ کفشک ترمز
brake lifting magnet
U
ترمز مغناطیسی اسانسور
front wheel brake
U
ترمز چرخ جلو
hand brake lever
U
اهرم ترمز دستی
gear brake
U
ترمز سیستم انتقال
brake lights
چراغ های ترمز
emergency brake equipment
U
تجهیزات ترمز اضطراری
energizer
U
تقویت کننده ترمز
stop lamp switch
U
کلید لامپ ترمز
friction surface
U
سطح اصطکاک ترمز
four wheel brake
U
ترمز چهار چرخ
flexible brake tubing
U
لوله قابل انعطاف ترمز
dive flap
U
ترمز هوایی از نوع فلپ
brakeman
U
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
trailer brake system
U
دستگاه ترمز تریلر
[فناری خودرو]
brakeman
U
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
brake rigging
U
اتصالات ترمز لوکوموتیو تقویت کنندههای ترمزلوکوموتیو
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com