English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pickle U ترشی انداختن
pickles U ترشی انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
pickled U ترشی
acidification U ترشی
pickles U ترشی
acerbity U ترشی
pickle U ترشی
acor U ترشی
souse U ترشی
acidity U ترشی
sourness U ترشی
acidimeter U ترشی سنج
acidophile U ترشی دوست
actic U ترشی شیر
pepper sauce U ترشی فلفل
pickler U ترشی گذارنده
acescency U میل به ترشی
acescence U میل به ترشی
sourish U مایل به ترشی
sourish U به ترشی زننده
asperity U سختی ترشی
pickler U خیار ترشی
jerusalem a U سیب زمینی ترشی
pickler U پیازترشی سبزی ترشی
chutney U یک نوع ترشی با ادویه
antacid U دوای ضد ترشی معده
piccalilli U ترشی ادویه وسبزیجات
souse U با ترشی مخلوط کردن
verjuice U اب سیب ترش ترشی
sourness is the p of vinegar U ترشی خاصیت سرکه است
picalilli U ترشی هندی که باسبزی وادویه تند درست می کنند
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
ruts U خط انداختن
retroject U پس انداختن
rut U خط انداختن
to leave out U انداختن
hurled U انداختن
thrust U انداختن
thrusts U انداختن
thrusting U انداختن
to put back U پس انداختن
run home U جا انداختن
relegate U انداختن
relegated U انداختن
relegates U انداختن
relegating U انداختن
emplace U جا انداختن
spilled or spilt U انداختن
sling U انداختن
leave out U انداختن
slings U انداختن
hurls U انداختن
to skips over U انداختن
souse U انداختن
floriate U گل انداختن در
throws U انداختن
throwing U انداختن
fells U انداختن
lash vt U انداختن
lay away U انداختن
felling U انداختن
felled U انداختن
fell U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
let fall U انداختن
hurl U انداختن
overthrown U بر انداختن
spills U انداختن
throw U انداختن
to let drop U انداختن
to let fall U انداختن
to play a searchlight U انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
jaculate U انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
flings U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
launch U به اب انداختن
brush finish U خط انداختن
deleting U انداختن
deletes U انداختن
deleted U انداختن
line U خط انداختن در
lines U خط انداختن در
stagger U از پا انداختن
delete U انداختن
to draw lots U انداختن
to hew down U انداختن
hewn U انداختن
launched U به اب انداختن
to fire off a postcard U انداختن
prostrate U از پا انداختن
launches U به اب انداختن
slinging U انداختن
string U زه انداختن به
benite U به شب انداختن
launching U به اب انداختن
overthrows U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
hews U انداختن
bottoms U ته انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
overthrew U بر انداختن
hew U انداختن
omitting U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
omit U انداختن
overthrow U بر انداختن
bottom U ته انداختن
deracination U بر انداختن
pilling U تل انداختن
entraps U تله انداختن
disabling U از کار انداختن
deactivated U از اثر انداختن
entraps U بدام انداختن
disables U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
deactivate U از اثر انداختن
entrapping U تله انداختن
deactivates U از اثر انداختن
trap U درتله انداختن
deactivating U از اثر انداختن
expelling U بیرون انداختن
expels U بیرون انداختن
entrap U بدام انداختن
hot press U برق انداختن
initiated U راه انداختن
knock up U از کار انداختن
entrap U تله انداختن
emasculated U از مردی انداختن
initiating U راه انداختن
entrapped U بدام انداختن
initiates U راه انداختن
inaugurates U براه انداختن
inaugurate U براه انداختن
trap U بدام انداختن
inaugurated U براه انداختن
snard U بدام انداختن
inaugurating U براه انداختن
entrapped U تله انداختن
emasculating U از مردی انداختن
entrapping U بدام انداختن
disable U از کار انداختن
initiate U راه انداختن
knock-ups U از کار انداختن
to bring any one to his knees U کسیرابلابه انداختن
emasculate U از مردی انداختن
to chop dowm a tree U درختی را انداختن
emasculates U از مردی انداختن
trap U در تله انداختن
expelled U بیرون انداختن
allure U بطمع انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
depresses U ازارزش انداختن
trigger U راه انداختن
to a. the ball U اماده انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
triggered U راه انداختن
to apply a leech U زالو انداختن
triggers U راه انداختن
immobilized U از رواج انداختن
to bottom a chair U ته انداختن بصندلی
throw out U بیرون انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
throw away U دور انداختن
snares U بدام انداختن
snare U بدام انداختن
deforms U ازشکل انداختن
deforming U ازشکل انداختن
deform U ازشکل انداختن
defer U عقب انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
deferring U عقب انداختن
defers U عقب انداختن
depress U ازارزش انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
immobilize U از رواج انداختن
to break a jest U مزه انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com