Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Give ( get , have ) somebody the shivers .
U
ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
In fear and trembling . With trepidation .
U
با ترس ولرز
To do something waveringly.
U
کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
memberless
U
بی اندام
dismemberment
U
اندام
the unruly
U
اندام سر کش
organs
U
اندام
organ
U
اندام
mayhen
U
اندام
members
U
اندام
member
U
اندام
plasticity
U
اندام پذیری
slims
U
باریک اندام
largeof limb
U
درشت اندام
golgy tendon organ
U
اندام گلژی
electric organ
U
اندام برقزن
plastisity
U
اندام پذیری
extirpation
U
اندام برداری
hemialgia
U
دردنیمه اندام
body-building
U
پرورش اندام
slimming
U
باریک اندام
slim
U
باریک اندام
slimmed
U
باریک اندام
flabelliform
U
اندام بادبزنی
phantom limb
U
اندام خیالی
svelte
U
باریک اندام
extirpation
U
قطع اندام
body building
U
پرورش اندام
mutilating
U
بی اندام کردن
mutilates
U
بی اندام کردن
mutilate
U
بی اندام کردن
end organ
U
اندام انتهایی
f. of uterus
U
اندام رحم
flabellate
U
اندام بادبزنی
effector
U
اندام مجری
olfactory organ
U
اندام بویایی
organography
U
اندام شناسی
well set up
U
خوش اندام
Lilliputian
U
ریزه اندام
organology
U
اندام شناسی
lithe
U
لاغر اندام
handsome
<adj.>
U
خوش اندام
slimpsy
U
باریک اندام
anthropometry
U
اندام سنجی
sense organ
U
اندام حسی
slimmest
U
باریک اندام
shape
U
ریخت اندام
terminal organ
U
اندام پایانی
shapes
U
ریخت اندام
swimming bell
U
اندام شنا
svelt
U
باریک اندام
organic
U
موثردرساختمان اندام
petite
U
ریزه اندام
organ of corty
U
اندام کورتی
sense modality
U
اندام حسی
limbs
U
اندام زیرین
prosthesis
U
اندام مصنوعی
limb
U
اندام زیرین
puny
U
ریزه اندام
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
membered
U
دارای .....اندام یا عضو
slighted
U
باریک اندام پست
organic
U
اندام دار اساسی
lachrymals
U
اندام های اشکی
slight
U
باریک اندام پست
body-building
U
ورزش زیبایی اندام
statuette
U
تندیس ریزه اندام
handsomeness
U
تناسب اندام مطبوعیت
figurines
U
پیکره کوچک اندام
slimsy
U
باریک اندام نحیف
figurine
U
پیکره کوچک اندام
lachrymals
U
اندام های اشک
mutilated
U
اندام بریده مغلوط
exairesis
U
برش اندام زیادی
body building
U
ورزش زیبایی اندام
slighter
U
باریک اندام پست
amputate
U
قطع اندام کردن
tegument
U
جلد پوشش اندام
statuette
U
پیکره کوچک اندام
statuettes
U
پیکره کوچک اندام
statuettes
U
تندیس ریزه اندام
hobby
U
اسب کوچک اندام
amputating
U
قطع اندام کردن
hobbies
U
اسب کوچک اندام
amputates
U
قطع اندام کردن
amputated
U
قطع اندام کردن
midget
U
ریز اندام ریزه
midgets
U
ریز اندام ریزه
paidle
U
اندام شنا پرک
slights
U
باریک اندام پست
wolf hound
U
تازی درشت اندام
slighting
U
باریک اندام پست
slightest
U
باریک اندام پست
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
slim jim
U
شبیه ادم لاغر اندام
tortrix
U
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
U
پروانه بید درشت اندام
dismember
U
اندام های کسی رابریدن
dismembered
U
اندام های کسی رابریدن
launce
U
سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure
U
عرض اندام یاجلوه کردن
sylphid
U
زن جوان وزیبا وباریک اندام
sculpture in miniature
U
پیکر تراشی کوچک اندام
dismembers
U
اندام های کسی رابریدن
tortricid
U
پروانه بید درشت اندام
dismembering
U
اندام های کسی رابریدن
tiger moth
U
پروانه درشت اندام ودراز بال
limbs
U
قطع کردن عضو اندام زبرین
malfunction
U
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
slenderize
U
لاغر اندام شدن باریک کردن
rachis
U
اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
limb
U
قطع کردن عضو اندام زبرین
mammila
U
اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet
U
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
scal away
U
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
saury
U
ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
marred
U
ناقص کردن بی اندام کردن
marring
U
ناقص کردن بی اندام کردن
mar
U
ناقص کردن بی اندام کردن
hurls
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
hurl
U
انداختن
felling
U
انداختن
hurled
U
انداختن
fell
U
انداختن
felled
U
انداختن
slinging
U
انداختن
fells
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
bottoms
U
ته انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
thrust
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
delete
U
انداختن
deleted
U
انداختن
deletes
U
انداختن
deleting
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
thrusting
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
let fall
U
انداختن
sling
U
انداختن
hews
U
انداختن
leave out
U
انداختن
hewing
U
انداختن
lay away
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
hewed
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
hew
U
انداختن
slings
U
انداختن
omit
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
flings
U
انداختن
flinging
U
انداختن
fling
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
brush finish
U
خط انداختن
omits
U
انداختن
omitted
U
انداختن
omitting
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
jaculate
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
to hew down
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
ruts
U
خط انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
pilling
U
تل انداختن
to draw lots
U
انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
relegating
U
انداختن
relegated
U
انداختن
to leave out
U
انداختن
hitch
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
relegates
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
hewn
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
launch
U
به اب انداختن
to let fall
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
string
U
زه انداختن به
hitched
U
انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com