English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
yea and nay U تردید رای داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
dubitation U تردید داشتن
scruple U تردید داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
Other Matches
acatalepsy U تردید
irresolution U تردید
querying U تردید
query U تردید
queries U تردید
stickle U تردید
swither U تردید
skepticism U تردید
vibration U تردید
indecision U تردید
uncertainties U تردید
uncertainty U تردید
waveringly U با تردید
vibrational U تردید
doubt U تردید
vibratility U تردید
doubtless U بی تردید
unerring U بی تردید
hesitation U تردید
queried U تردید
questionless U بی تردید
incertiude U شک تردید
doubting U تردید
dubitation U تردید
doubted U تردید
hertzprung russel diagram U تردید
qualm U تردید
qualms U تردید
doubts U تردید
dubitate U تردید
indecisiveness U تردید
shilly shally U تردید
unassailable U بی تردید
dubiety U تردید
dubiosity U تردید
scruple U تردید
indubitable U بدون تردید
suspicion [about somebody] U تردید [به کسی]
totter U تردید کردن
tottered U تردید کردن
irresolution U تردید رای
irresolutely U دودلانه با تردید
doubted U تردید کردن
doubt U تردید کردن
indecision U تردید رای
totters U تردید کردن
doubtfulness U حالت تردید
dubitable U قابل تردید
hesitancy U دودلی تردید
doubtfully U از روی تردید
hesitatively U از روی تردید
hesitantly U از روی تردید
undoubted U بدون تردید
questionable U قابل تردید
no doubt U بدون تردید
fishy U مورد تردید
diffidently U با ترس یا تردید
doubts U تردید کردن
doubting U تردید کردن
call in question U تردید کردن در
demurring U تردید رای
questioned U تردید کردن در
hang U تردید تمایل
querying U تردید کردن
query U تردید کردن
queries U تردید کردن
queried U تردید کردن
hangs U تردید تمایل
question U تردید پرسش
demurred U تردید رای
question U تردید کردن در
impeachable U قاب تردید
demurs U تردید رای
questions U تردید پرسش
questions U تردید کردن در
demur U تردید رای
questioned U تردید پرسش
hesitater U تردید کننده
hesitance U دودلی تردید
indubious U تردید ناپذیر
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
with a grain of salt U بقیداحتیاط بااندک تردید
questionably U بطور قابل تردید
suspicion U تردید مظنون بودن
indubitably U بطور غیرقابل تردید
suspicions U تردید مظنون بودن
unquestionable U غیر قابل تردید
There is no room for doubt. U جای تردید نیست
there is no place for doubt U جای هیچگونه تردید نیست
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
doubtful U ترکش مشکوک مورد تردید
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
indubious U غیر قابل تردید بی شبهه
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question U بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
unmistakably U خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakable U خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
He accepted the job, albeit with some hesitation. U هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
impeached U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
From your lips to God's ears! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
impeaching U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach U عیب جویی کردن تردید کردن در
lacks U کم داشتن
redolence U بو داشتن
bear U داشتن
having U داشتن
to be feverish U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
monogyny U داشتن یک زن
relieves U داشتن
have U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
to go hot U تب داشتن
possess U داشتن
possesses U داشتن
lack U کم داشتن
want U کم داشتن
to hold a meeting U داشتن
lacked U کم داشتن
possessing U داشتن
wanted U کم داشتن
intercommon U داشتن
to have possession of U داشتن
owned U داشتن
own U داشتن
doubts U شک داشتن
relieving U داشتن
to have U داشتن
owning U داشتن
to hold U داشتن
owns U داشتن
doubted U شک داشتن
lackvt U کم داشتن
to possess U داشتن
relieve U داشتن
doubting U شک داشتن
doubt U شک داشتن
stink U تعفن داشتن
figure on اطمینان داشتن
exists U وجود داشتن
existed U وجود داشتن
exist U وجود داشتن
resembling U شباهت داشتن
resembles U شباهت داشتن
stinks U تعفن داشتن
attend U حضور داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com