English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rearrangement U ترتیب مجدد
rearrangements U ترتیب مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
further U مجدد
furthered U مجدد
second U مجدد
seconded U مجدد
seconding U مجدد
furthermore U مجدد
further on U مجدد
furthers U مجدد
reflorescence U مجدد
furthering U مجدد
seconds U مجدد
renewed U مجدد
re-runs U نمایش مجدد
replenish U پرکردن مجدد
reload U پر کردن مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reload U بارکردن مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
retake U گرفتن مجدد
retaken U گرفتن مجدد
retakes U گرفتن مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
replenished U پرکردن مجدد
replenish U تدارک مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
reexport U صادرات مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
reloading U پر کردن مجدد
reloading U بارکردن مجدد
retrials U ازمایش مجدد
retrials U محاکمه مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
retrial U محاکمه مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
recoupment U کسب مجدد
reloads U پر کردن مجدد
reloads U بارکردن مجدد
readjustment U سازگاری مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
readjustments U سازگاری مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
re-running U نمایش مجدد
recount U شمارش مجدد
revisits U ملاقات مجدد
reshipment U حمل مجدد
reoccur U فهور مجدد
resorption U مکیدن مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
restart U شروع مجدد
resupply U اماد مجدد
resurvey U بررسی مجدد
renascence U زندگی مجدد
remotion U حرکت مجدد
retransmission U مخابره مجدد
reissue U چاپ مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
revisited U ملاقات مجدد
recounted U شمارش مجدد
recounting U شمارش مجدد
recounts U شمارش مجدد
republication U انتشار مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
reorganization U سازماندهی مجدد
rally U اجتماع مجدد
rallies U اجتماع مجدد
rallied U اجتماع مجدد
rerun U اجرای مجدد
resale U فروس مجدد
resale U حراج مجدد
revisit U ملاقات مجدد
retransmission U ارسال مجدد
retread process U تعمیر مجدد
reissued U چاپ مجدد
comeback U دستیابی مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
reebtry U تملک مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
remands U بازداشت مجدد
reebtry U دخول مجدد
reebtry U ورود مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
re-ran U نمایش مجدد
rededication U تقدیم مجدد
rededication U اهدا مجدد
restoration U استقرار مجدد
remanding U بازداشت مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reissues U چاپ مجدد
reissuing U چاپ مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
reformat U فرمت مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reinfection U عفونت مجدد
regeneracy U تولید مجدد
regelation U انجماد مجدد
reentrance U دخول مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
remand U بازداشت مجدد
remanded U بازداشت مجدد
re-run U نمایش مجدد
replenished U تدارک مجدد
reproductions U تولید مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
recreations U خلق مجدد
recreation U خلق مجدد
recaption U توقیف مجدد
retrial U ازمایش مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
recompile U کامپایل مجدد
reconversion U گرایش مجدد
repayment U پرداخت مجدد
repayments U پرداخت مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
restatement U بیان مجدد
reproduction U تولید مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reinforcement U وضع مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
re claim U تقاضای مجدد
reapparition U فهور مجدد
re attachment U توقیف مجدد
reporduce U تولید مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
restatements U بیان مجدد
reversion U ترجمه مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
re election U انتخاب مجدد
regenerates U تولید مجدد
re-election U انتخاب مجدد
regenerate U تولید مجدد
regenerated U تولید مجدد
regenerating U تولید مجدد
rehearsal U تکرار مجدد
rehearsals U تکرار مجدد
redraw U رسم مجدد
redrawing U رسم مجدد
redrawn U رسم مجدد
redraws U رسم مجدد
redrew U رسم مجدد
repaint U رسم مجدد
resurgence U طغیان مجدد
retaking U گرفتن مجدد
replenishes U تدارک مجدد
replenishing U تدارک مجدد
redistribution U توزیع مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
management U ترتیب
ordonnance U ترتیب
managements U ترتیب
arrangment U ترتیب
arrangement U ترتیب
immethodical U بی ترتیب
kelter U ترتیب
out of kelter U بی ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
orderless U بی ترتیب
serialization U ترتیب
set up U ترتیب
regvlarity U ترتیب
regularity U ترتیب
regularities U ترتیب
respectively U به ترتیب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com