Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
agree
U
ترتیب دادن درست کردن
agreeing
U
ترتیب دادن درست کردن
agrees
U
ترتیب دادن درست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
list
U
نمایش برنامه خط به خط به ترتیب درست
to dress a salad with mayonnaise
U
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
collate
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
organising
U
تشکیلات دادن درست کردن
organize
U
تشکیلات دادن درست کردن
organizing
U
تشکیلات دادن درست کردن
organises
U
تشکیلات دادن درست کردن
organizes
U
تشکیلات دادن درست کردن
to spin out
U
امتداد دادن مفصلا درست کردن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
algebra
U
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
sequences
U
ترتیب دادن
sequence
U
ترتیب دادن
to map out
U
ترتیب دادن
dresses
U
ترتیب دادن
arrengement
U
ترتیب دادن
dress
U
ترتیب دادن
ordains
U
ترتیب دادن
ordain
U
ترتیب دادن
ordaining
U
ترتیب دادن
ordained
U
ترتیب دادن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
marshal
U
به ترتیب نشان دادن
arranges
U
ترتیب دادن اراستن
to get up
U
بلندکردن ترتیب دادن
arrange
U
ترتیب دادن اراستن
to arrange matters
U
ترتیب دادن امور
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
pre arrenge
U
از پیش ترتیب دادن
pre arrange
U
از پیش ترتیب دادن
arranging
U
ترتیب دادن اراستن
marshalled
U
به ترتیب نشان دادن
marshaling
U
به ترتیب نشان دادن
arranged
U
ترتیب دادن اراستن
marshaled
U
به ترتیب نشان دادن
To arrange (fix up) something.
U
ترتیب کاری را دادن
marshals
U
به ترتیب نشان دادن
adhibit
U
ترتیب دادن پذیرفتن
ranged
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
ranges
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
alphabetize
U
قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
printed
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
print
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
random processing
U
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
right on
<idiom>
U
نشان دادن موافقت (درست است بله)
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chain
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
untune
U
بی ترتیب کردن
phase out
U
به ترتیب خارج کردن
firing order
U
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
sequences
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequence
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
to phase out something
U
به ترتیب خارج کردن چیزی
circuitry
U
مداربندی کردن ترتیب مدارها
countermining
U
زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selectively
U
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective
U
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to pattern out
U
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
alphasort
U
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
labourvt
U
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
reformat
U
فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarrange
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
derange
U
بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarranging
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton
U
بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranges
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
adapt
U
درست کردن
redd
U
درست کردن
correct
U
درست کردن
weave
U
درست کردن
set in order
U
درست کردن
fettle
U
درست کردن
makes
U
درست کردن
make
U
درست کردن
to put to rights
U
درست کردن
fix up
U
درست کردن
fashion
U
درست کردن
fashioned
U
درست کردن
fashioning
U
درست کردن
weaves
U
درست کردن
shapes
U
درست کردن
shape
U
درست کردن
concocting
U
درست کردن
concocted
U
درست کردن
concoct
U
درست کردن
corrects
U
درست کردن
correcting
U
درست کردن
to cleanvp
U
درست کردن
fashions
U
درست کردن
cleans
U
درست کردن
to get up
U
درست کردن
manufactures
U
درست کردن
to sct aright
U
درست کردن
to riven laths
U
یا درست کردن
indite
U
درست کردن
to put in to shape
U
درست کردن
set right
U
درست کردن
concocts
U
درست کردن
manufactured
U
درست کردن
manufacture
U
درست کردن
to set in order
U
درست کردن
to set to rights
U
درست کردن
to fix up
U
درست کردن
trim
U
درست کردن
to erect into
U
درست کردن از
gully
U
درست کردن
trimmest
U
درست کردن
gulleys
U
درست کردن
to set
U
درست کردن
gullies
U
درست کردن
buildings
U
درست کردن
make up
U
درست کردن
builds
U
درست کردن
cleanest
U
درست کردن
fabricating
U
درست کردن
build
U
درست کردن
fabricate
U
درست کردن
fabricates
U
درست کردن
fabricated
U
درست کردن
clean
U
درست کردن
trims
U
درست کردن
cleaned
U
درست کردن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
riprap
U
سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
railroads
U
پاپوش درست کردن
exacted
U
تحمیل کردن بر درست
die sink
U
خزینه درست کردن
team
U
دسته درست کردن
to make something
U
چیزی را درست کردن
corn popping
U
درست کردن چس فیل
hedged
U
خاربست درست کردن
hedges
U
خاربست درست کردن
orthoepy
U
فن درست تلفظ کردن
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
hedge
U
خاربست درست کردن
roughcast
U
اجمالا درست کردن
dress
U
درست کردن لباس
frame
U
پاپوش درست کردن
to mill flour
U
ارد درست کردن
dresses
U
درست کردن لباس
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
blow down
U
بافوت درست کردن
railroad
U
پاپوش درست کردن
teams
U
دسته درست کردن
dowel
U
میخچه درست کردن
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
scramble
U
املت درست کردن
reconditions
U
دوباره درست کردن
image erection
U
درست کردن تصویر
reconditioned
U
دوباره درست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com