Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to arrange matters
U
ترتیب دادن امور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
civil works
U
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
ordain
U
ترتیب دادن
arrengement
U
ترتیب دادن
to map out
U
ترتیب دادن
ordained
U
ترتیب دادن
sequences
U
ترتیب دادن
ordains
U
ترتیب دادن
sequence
U
ترتیب دادن
dress
U
ترتیب دادن
dresses
U
ترتیب دادن
ordaining
U
ترتیب دادن
arrange
U
ترتیب دادن اراستن
To arrange (fix up) something.
U
ترتیب کاری را دادن
arranges
U
ترتیب دادن اراستن
marshals
U
به ترتیب نشان دادن
marshalled
U
به ترتیب نشان دادن
marshaling
U
به ترتیب نشان دادن
marshaled
U
به ترتیب نشان دادن
marshal
U
به ترتیب نشان دادن
arranged
U
ترتیب دادن اراستن
adhibit
U
ترتیب دادن پذیرفتن
arranging
U
ترتیب دادن اراستن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
to get up
U
بلندکردن ترتیب دادن
pre arrange
U
از پیش ترتیب دادن
pre arrenge
U
از پیش ترتیب دادن
agreeing
U
ترتیب دادن درست کردن
agrees
U
ترتیب دادن درست کردن
agree
U
ترتیب دادن درست کردن
ranges
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
alphabetize
U
قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
ranged
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
collates
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise
U
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
collate
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
print
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
printed
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
collated
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
random processing
U
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
medical regulator
U
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order
U
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
amor
U
امور
the high functionery ries of the state
U
مصادر امور
miscellaneous
U
امور متفرقه
money matters
U
امور پولی
non litigious matters
U
امور حسبی
authority ties of the state
U
مصادر امور
state affairs
U
امور مملکتی
personal affairs
U
امور شخصی
financial affairs
U
امور مالی
authority ties of the state
U
اولیا امور
interior
U
امور داخله
combat duty
U
امور رزمی
interiors
U
امور داخله
religious matters
U
امور دینی
authority
U
اولیاء امور
authorities
U
اولیای امور
aviation authority
U
امور هواپیمایی
civil affairs
U
امور غیرنظامیان
interior affairs
U
امور داخلی
politico military
U
امور سیاسی نظامی
customs broker
U
واسطه امور گمرکی
non litigious matters act
U
قانون امور حسبی
emotional and physical
U
امور عاطفی و بدنی
financial affairs
U
امور مربوط به مالیه
non litigious jurisdiction act
U
قانون امور حسبی
routinely
U
امور غیر مهم
routines
U
امور غیر مهم
liquidation of company
U
تصفیه امور شرکتها
majordomo
U
متصدی امور خانوادگی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
U
وزارت امور خارجه
bureaucratic
U
وابسته به امور اداری
militarization
U
نظامی کردن امور
ministry of foreign affairs
U
وزارت امور خارجه
Foreign Office
U
وزارت امور خارجه
g air
U
رکن 2 امور هوایی
minister of foreign affairs
U
وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs
U
وزیر امور خارجه
foreign minister
U
وزیر امور خارجه
fish warden
U
متصدی امور شیلات
State Department
U
وزارت امور خارجه
routine
U
امور غیر مهم
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
resgestae
U
امور انجام شده
table of authorities
U
جدول اولیا امور
tax administration
U
اداره امور مالیات
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
probate court
U
محکمه امور حسبی
principal centre of affairs
U
مرکز مهم امور
secretary of state for foreign affairs
U
وزیر امور خارجه
air branch
U
قسمت امور هوایی
surveillance authority
U
اولیاء امور نظارتی
tax reforms
U
اصلاح امور مالیاتی
space broker
U
کارگزار امور تبلیغات
administration
U
اداره امور یکانها
administrations
U
اداره امور یکانها
chaplains
U
افسر امور دینی
chaplain
U
افسر امور دینی
regulatory authority
U
اولیاء امور مراقبتی
clerical test
U
ازمون امور دفتری
chaplain activities fund
U
اعتبار امور مذهبی
civic action
U
امور عام المنفعه
supervisory authority
U
اولیاء امور نظارتی
supervisory authority
U
اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority
U
اولیاء امور نظارتی
testamentary causes
U
امور مربوط به وصایا
promiscuous
U
بیقید در امور جنسی
surveillance authority
U
اولیاء امور مراقبتی
deficit financing
U
اداره امور مالی با کسرموازنه
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
financial data
U
اطلاعات مربوط به امور مالی
technicians
U
شخص متخصص در امور صفتی
technician
U
شخص متخصص در امور صفتی
domicile
U
منزل یا مرکز مهم امور
politics
U
علم سیاست امور سیاسی
proetor
U
متصدی امور قضایی وکشوری
signal security
U
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
Ministry of Labor and Social Affairs .
U
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
presswork
U
اداره مطبعه امور چاپخانه
to take the helm
U
زمام امور رادردست گرفتن
strategic
U
مربوط به امور سوق الجیشی
surgical
U
مربوط به امور پزشکی جراحی
domiciles
U
منزل یا مرکز مهم امور
assignees in bankruptcy
U
هیئت تصفیه امور ورشکسته
general
U
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
cryptologistics
U
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
counsel appointed
U
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
to go underground
U
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
diplomatist
U
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
to go into hiding
U
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
major domo
U
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
generals
U
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major-domos
U
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
U
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
parochialism
U
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
channeling
U
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
homes
U
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
channel
U
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled
U
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled
U
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channels
U
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
home
U
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
housekeeping
U
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
verderor
U
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
rummage sale
U
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
verderer
U
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
deck department
U
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
shipping
U
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
minnesota clerical aptitude test
U
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
functional
U
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
superstitious uses
U
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
collating
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism
U
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
collates
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear
[get into gear]
<idiom>
U
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
trial attorney
U
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
commonest
U
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners
U
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
selenodetic
U
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
hipster
U
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
common
U
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
joint petroleum office
U
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
consortia
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwardens
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
back end server
U
کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
business
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
classical economics
U
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
businesses
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
Big Brother
U
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
totaliarian state
U
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com