Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
graduality
U
تدریجی بودن
gradualness
U
تدریجی بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
roll back
U
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
slower
U
تدریجی
step-by-step
U
تدریجی
progressive
U
تدریجی
step by step
U
تدریجی
gradual
U
تدریجی
slowing
U
تدریجی
step wise
U
تدریجی
gradatory
U
تدریجی
slows
U
تدریجی
slowed
U
تدریجی
slowest
U
تدریجی
slow
U
تدریجی
gradational
U
تدریجی
piecemeal
U
تدریجی
imperceptible
U
تدریجی
instillation
U
ریزش تدریجی
progressive assambly
U
نصب تدریجی
progressive burning
U
سوزش تدریجی
evolution
U
تکامل تدریجی
progressive relaxation
U
ارمیدگی تدریجی
progressive paralysis
U
فلج تدریجی
progress payments
U
پرداخت تدریجی
insti
U
ریزش تدریجی
insti
U
تلقین تدریجی
quantize
U
تدریجی کردن
quantizer
U
تدریجی کننده
piecemeal
U
بتدریج تدریجی
piecemeal
U
بطور تدریجی
scale down
U
کاهش تدریجی
partial shipment
U
حمل تدریجی
step by step excitation
U
تحریک تدریجی
delelopment
U
تکامل تدریجی
corrosion
U
فساد تدریجی
erosion
U
تحلیل تدریجی
fail softly
U
با خرابی تدریجی
living death
U
مرگ تدریجی
fail soft
U
با خرابی تدریجی
glaucoma
U
کوری تدریجی
gradations
U
انتقال تدریجی
evanescence
U
زوال تدریجی
gradation
U
انتقال تدریجی
fail soft
U
تخریب تدریجی
graduating
U
تغییر تدریجی کردن
progressive burning
U
سوختن تدریجی خرج
instilment
U
ریزش و تلقین تدریجی
gas degeneration
U
فساد تدریجی گازی
graduates
U
تغییر تدریجی کردن
graduate
U
تغییر تدریجی کردن
evanescence
U
فقدان تدریجی ناپایداری
progressional
U
دارای پیشرفت تدریجی
evolution
U
تحول تکامل تدریجی
insinuation
U
نفوذ دخول تدریجی
gradual
U
شیب تدریجی واهسته
processes
U
پیشرفت تدریجی ومداوم
process
U
پیشرفت تدریجی ومداوم
intergradation
U
محو سازی تدریجی
abklingen
U
محو شدن تدریجی احساس
evolutionism
U
اصول ترقی و تکامل تدریجی
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
lysis
U
سقوط وزوال تدریجی مرض
frequency drift
U
تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
striptease
U
رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
atmospheric corrosion
U
فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
lysate
U
محصول زوال وفساد تدریجی سلول
escalation
U
افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
winder
U
گرم شدن تدریجی بدن و افزودن برسرعت
lamb's tongue
U
[کاهش تدریجی نرده پله ها شبیه انتهای زبان]
accrual
U
افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
scalogram
U
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
choke
U
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choked
U
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
chokes
U
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
scallywag
U
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
gummed
U
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
creeps
U
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
gum
U
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
creep
U
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
gums
U
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gumming
U
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
light and heavy system
U
روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
hangover
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
degressive burning
U
اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
include
U
شامل بودن متضمن بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
data processing
U
پبشرفت تدریجی داده ها فرایند داده ها روند داده ها
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
revisionism
U
روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
stand
U
بودن واقع بودن
corrsion
U
فساد تدریجی فساد
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
dubiosity
U
در شک بودن
ween
U
بودن
to hold water
U
ضد آب بودن
consecutiveness
U
پی در پی بودن
teems
U
پر بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com