Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ovulate
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ovule
U
اوول
ovum
U
تخمک
ova
U
تخمک ها
seed bud
U
تخمک
ovule
U
تخمک
egg
U
تخمک
ovulate
U
تخمک دادن
ovulates
U
تخمک دادن
ovulation
U
تخمک گذاری
ovulated
U
تخمک دادن
ovulations
U
تخمک گذاری ها
ovulating
U
تخمک دادن
ovular growth
U
رویش تخمک
oogenesis
U
رشد تخمک
secundine
U
مشیمه تخمک
ovular
U
وابسته به تخمک
ovum
U
سلول نطفه ماده تخمک
invested
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pose
U
: مطرح کردن گذاردن
put on
U
: تحمیل کردن گذاردن
posed
U
: مطرح کردن گذاردن
poses
U
: مطرح کردن گذاردن
posing
U
: مطرح کردن گذاردن
subscribed
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
denote
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
godfather
U
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
mediating
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribe
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
godfathers
U
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
thwart
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
mediates
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediate
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
denoted
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
subscribing
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribes
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
put by
U
قطع کردن کنار گذاردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
lay-bys
U
کنار گذاردن متروک کردن
lay-by
U
کنار گذاردن متروک کردن
lay by
U
کنار گذاردن متروک کردن
foil
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiled
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
foils
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
denotes
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
thwarted
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
straiten
U
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
encase
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encases
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
to shuffle off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
scored
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalised
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
lifemanship
U
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
production
U
تولید کردن
put out
<idiom>
U
تولید کردن
ingenerate
U
تولید کردن
manufacture
U
تولید کردن
productions
U
تولید کردن
manufactured
U
تولید کردن
inbreed
U
تولید کردن
manufactures
U
تولید کردن
supplied
U
تولید کردن
turn out
U
تولید کردن
fetch up
U
تولید کردن
generates
U
تولید کردن
generated
U
تولید کردن
supplying
U
تولید کردن
supply
U
تولید کردن
generate
U
تولید کردن
generating
U
تولید کردن
raises
U
تولید کردن
bring forward
U
تولید کردن
procreate
U
تولید کردن
procreated
U
تولید کردن
procreates
U
تولید کردن
procreating
U
تولید کردن
beget
U
تولید کردن
begets
U
تولید کردن
begetting
U
تولید کردن
begat
U
تولید کردن
produce
U
تولید کردن
generations
U
تولید کردن
produced
U
تولید کردن
raise
U
تولید کردن
produces
U
تولید کردن
generation
U
تولید کردن
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
generated
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up
U
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
generate
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
engenders
U
تولید نسل کردن
to raise up seed
U
تولید نسل کردن
engendered
U
تولید نسل کردن
engender
U
تولید نسل کردن
produce
U
تولید کردن محصول
engendering
U
تولید نسل کردن
spawning
U
تولید مثل کردن
reproduction
U
تولید کردن مجدد
rubefy
U
تولید قرمزی کردن در
spawns
U
تولید مثل کردن
vacuumize
U
تولید خلا کردن
produces
U
تولید کردن محصول
spawned
U
تولید مثل کردن
process
U
تهیه و تولید کردن
spawn
U
تولید مثل کردن
produced
U
تولید کردن محصول
processes
U
تهیه و تولید کردن
reproductions
U
تولید کردن مجدد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
stridulate
U
تولید صدای گوشخراش کردن
verminate
U
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
overselling
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversells
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ulcerate
U
تولید قرحه کردن ریش شدن
oversold
U
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
orthotropous
U
دارای تخمک راست راست اسه
crackled
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
U
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
generated
U
تولید کردن احداث کردن
process
U
تقویم کردن تولید کردن
processes
U
تقویم کردن تولید کردن
breeds
U
تولید کردن تربیت کردن
generating
U
تولید کردن احداث کردن
generate
U
تولید کردن احداث کردن
generates
U
تولید کردن احداث کردن
breed
U
تولید کردن تربیت کردن
single space
U
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
checker
U
بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
clock
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
pictures
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor
U
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
pictured
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
licenses
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
U
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate
U
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud
U
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
intensive cultivation
U
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
clatter
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatters
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
incrossbreed
U
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
dp
U
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com