English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
brook U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
compounds U سازش کردن
comporting U سازش کردن
compounded U سازش کردن
meet U سازش کردن
compound U سازش کردن
meets U سازش کردن
comports U سازش کردن
to a oneself to U سازش کردن
come to terms U سازش کردن
assimilates U سازش کردن
assimilated U سازش کردن
assimilating U سازش کردن
agree U سازش کردن
assimilate U سازش کردن
comport U سازش کردن
agreeing U سازش کردن
agrees U سازش کردن
comported U سازش کردن
compromis U سازش کردن
settle U تصفیه کردن سازش کردن
meet half way U مصالحه کردن سازش کردن
settles U تصفیه کردن سازش کردن
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
to agree on something U سازش کردن با چیزی
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
support U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
compatibility U سازش
peaceful settlement U سازش
adaptation U سازش
compromise U سازش
compromises U سازش
compromising U سازش
mise U سازش
adaptations U سازش
compromis U سازش
acclimatization U سازش
keeping U سازش
complot U سازش
amicable settlement U سازش
agreement U سازش
agreements U سازش
compatibility U سازش پذیری
unions U اتحاد سازش
acclimatization U سازش با محیط
adaptableness U سازش مناسبت
adaptation U توافق سازش
coldigor U سازش با سرما
union U اتحاد سازش
adaption U توافق سازش
conformation U سازش توافق
unity U سازش سازگاری
adaptability U سازش پذیری
adaptations U توافق سازش
collusion U سازش هم نیرنگ
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
accommodation U سازش با مقتضیات محیط
accommodations U سازش با مقتضیات محیط
adaptability U قابلیت توافق و سازش
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
endurance U تحمل
longanimity U تحمل
toleration U تحمل
good humor U تحمل
tolerance U تحمل
passiveness U تحمل
enduringness U تحمل
tolerances U تحمل
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com