English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
forbearance U تحمل امساک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
parsimony U امساک
flinch U امساک
chariness U امساک
flinched U امساک
flinches U امساک
flinching U امساک
spareable U قابل امساک
abstemiously U با پرهیز و امساک
abstinence;or abstinency U امساک ریاضت
abstemiousness U پرهیز و امساک
scrimp U امساک کردن خست کردن
forbear U امساک کردن خودداری کردن از
forbears U امساک کردن خودداری کردن از
longanimity U تحمل
tolerance U تحمل
toleration U تحمل
tolerances U تحمل
good humor U تحمل
passiveness U تحمل
enduringness U تحمل
endurance U تحمل
bide U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
supportable U قابل تحمل
suffers U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
intolerancy U عدم تحمل
undergo U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
weather U تحمل یابرگزارکردن
frustration tolerance U تحمل ناکامی
bearing capacity U قدرت تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
fault tolerance U تحمل نقص
beyond bearing U تحمل ناپذیر
beyond bearing U غیرقابل تحمل
expected time U زمان تحمل
defrayal U تحمل هزینه
dree U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
abiding U تحمل کننده
good humouredly U با صبر و تحمل
impassibility U تحمل ناپذیری
undergoes U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
sufferable U تحمل پذیر
weathered U تحمل یابرگزارکردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
experience U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
intolerance U عدم تحمل
sustainable U قابل تحمل
intolerableness U تحمل نا پذیری
intolerability U تحمل ناپذیری
endurable U تحمل پذیر
unbearable U تحمل ناپذیر
insufferable U تحمل ناپذیر
tolerable U تحمل پذیر
tolerable U قابل تحمل
support U تحمل کردن
forbore U تحمل کرد
bearable U تحمل پذیر
put up with U تحمل کردن
intolerable U تحمل ناپذیر
toll U تحمل خسارت
tolling U تحمل خسارت
insupportable U تحمل ناپذیر
tolls U تحمل خسارت
vasbyt U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
unbearably U تحمل ناپذیر
endures U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
take it <idiom> U تحمل مشکلات
stand U تحمل کردن
tolerator U تحمل کننده
tolerate U تحمل کردن
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
to live through something U چیزی را تحمل کردن
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
gameness U طاقت تحمل مصائب
stress tolerance U تحمل فشار روانی
outstand U بیشتر تحمل کردن
tolerably U بطور قابل تحمل
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
stomach U اشتها تحمل کردن
tolerance U حدود قابل تحمل
tolerances U حدود قابل تحمل
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
borne U تحمل کرده یاشده
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
breaking load U حداکثر تحمل بار
bearingly U از روی تحمل و بردباری
intolerable U غیر قابل تحمل
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
bears U تاب اوردن تحمل کردن
ties U عضو تحمل کننده کشش
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
comporting U جور بودن تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
tie U عضو تحمل کننده کشش
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
comported U جور بودن تحمل کردن
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com