English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
exhausted U تحلیل رفته
consumptive U تحلیل رفته
consumptives U تحلیل رفته
pulled U تحلیل رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
washed up U بکلی تحلیل رفته
Other Matches
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
cost benefit analysis U تجزیه و تحلیل سود و زیان تحلیل هزینه و سود
analysis staff U ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
crater analysis U تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
bit by bit <adv.> U رفته رفته
gradually U رفته رفته
dislocated U در رفته
departed U رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
in process of time U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
by inches U رفته رفته
thrawart U در رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
averaged U روی هم رفته
in the lump U روی هم رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
on average [on av.] U روی هم رفته
overall U رویهم رفته
overalls U رویهم رفته
on a par U روی هم رفته
red-hot U ازجادر رفته
in the a U روی هم رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
off shade U رنگ رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
truncated soil U خاک رو رفته
sunken U فرو رفته
all in all U روی هم رفته
windswept U بر باد رفته
first and last U روی هم رفته
frenzied U ازجا در رفته
averagly U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
madding U از کوره در رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
emaciated U گوشت رفته
day a day U روی هم رفته
deep-set U فرو رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
defunct U ازبین رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
unbridle U مهاردر رفته
neatest U شسته و رفته
away U غایب رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
frantic U ازکوره در رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
average U روی هم رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
neat U شسته و رفته
overseen U غلط رفته
jitters U از کوره در رفته
altogether U روی هم رفته
neater U شسته و رفته
pallid U رنگ رفته
chafed U پوست رفته
averaged U روی هم رفته
averaging U روی هم رفته
extinct U ازبین رفته
averages U روی هم رفته
gone <adj.> U از دست رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
lost U از دست رفته ضایع
paler U رنگ رفته بی نور
palest U رنگ رفته بی نور
powers U توان از دست رفته
income forgone U درامداز دست رفته
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
powered U توان از دست رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
power U توان از دست رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
saddle nose U بینی فرو رفته
pale U رنگ رفته بی نور
tacky U رنگ ورو رفته
forged side U سطح فرو رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
he must have gone U باید رفته باشد
ha-ha U دیوار فرو رفته
neater U شسته و رفته مرتب
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
powering U توان از دست رفته
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
neat U شسته و رفته مرتب
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
immersed in debt U فرو رفته در فرض
neatest U شسته و رفته مرتب
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
furibund U اشفته ازجادر رفته
analysis U تحلیل
analyzer U تحلیل گر
absorbency U تحلیل
analysts U تحلیل گر
analyst U تحلیل گر
corrosion U تحلیل
comsumption U تحلیل
resolutions U تحلیل
resolution U تحلیل
marasmic U تحلیل رو
erosion U تحلیل
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
lost U از دست رفته تلف شده
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
logic analysis U تحلیل منطقی
variance analysis U تحلیل واریانس
lithotripsy U خردسازی یا تحلیل
lysis U تحلیل کافتن
mental analysis U تحلیل ذهنی
value analysis U تحلیل ارزش
marginal analysis U تحلیل نهائی
lexical analysis U تحلیل لغوی
profile analysis U تحلیل نیمرخ
indifference analysis U تحلیل بی تفاوتی
wearing U تحلیل برنده
incide U تحلیل بردنlooper
income analysis U تحلیل درامد
incorrodible U غیرقابل تحلیل
hypnoanalysis U تحلیل هیپنوتیسمی
vector analysis U تحلیل برداری
item analysis U تحلیل پرسش
job analysis U تحلیل شغلی
motion analysis U تحلیل حرکات
narcoanalysis U تحلیل تخدیری
network analysis U تحلیل شبکه
systems analysis U تحلیل سیستم ها
systems analysis U تحلیل سیستم
systems analyst U تحلیل گر سیستم
system analyst U تحلیل گر سیستم
sales analysis U تحلیل فروش
systems analyzer U تحلیل گر سیستم
stability analysis U تحلیل ثبات
static analysis U تحلیل ایستا
system analysis U تحلیل سازگان
static analysis U تحلیل استاتیک
statistical analysis U تحلیل اماری
strode analysis U تحلیل ضربهای
system analysis U تحلیل سیستم
syntactical analysis U تحلیل نحوی
resolutive U تحلیل برنده
research and analysis U تجزیه و تحلیل
regression analysis U تحلیل برگشت
operation analysis U تحلیل عملکرد
two way analysis U تحلیل دو عاملی
path analysis U تحلیل مسیر
probability analysis U تحلیل احتمالات
trend analysis U تحلیل روند
prosternation U تحلیل نیرو
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
transactional analysis U تحلیل تبادلی
qualitative analysis U تحلیل کیفی
quantitative analysis U تحلیل کمی
quantitative analysis U تحلیل مقداری
task analysis U تحلیل تکلیف
regression analysis U تحلیل رگرسیون
syntactical analysis U تحلیل ترکیبی
analysis of variance U تحلیل پراکنش
atrophies U تحلیل رفتن
consume U تحلیل رفتن
data analysis U تحلیل داده ها
existential analysis U تحلیل وجودی
consumed U تحلیل رفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com