Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
realised
U
تحقق یافتن
realises
U
تحقق یافتن
realising
U
تحقق یافتن
realize
U
تحقق یافتن
realized
U
تحقق یافتن
realizes
U
تحقق یافتن
realizing
U
تحقق یافتن
come off
U
تحقق یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
see the light of day
<idiom>
U
متولد شدن ،تحقق یافتن
Other Matches
verification
U
تحقق
entelechy
U
تحقق
substantiation
U
تحقق
realization
U
تحقق
positivism
U
تحقق
realized
U
تحقق بخشیدن
realists
U
تحقق گرای
realised
U
تحقق بخشیدن
realist
U
تحقق گرای
realises
U
تحقق بخشیدن
realising
U
تحقق بخشیدن
realizes
U
تحقق بخشیدن
realize
U
تحقق بخشیدن
realism
U
تحقق گرایی
realizing
U
تحقق بخشیدن
incertiude
U
عدم تحقق
incertitude
U
عدم تحقق
carry out
U
تحقق بخشیدن
actualise
[British]
U
تحقق بخشیدن
actualize
U
تحقق بخشیدن
carry ineffect
U
تحقق بخشیدن
implement
U
تحقق بخشیدن
put ineffect
U
تحقق بخشیدن
put inpractice
U
تحقق بخشیدن
put into effect
U
تحقق بخشیدن
carry into effect
U
تحقق بخشیدن
make something happen
U
تحقق بخشیدن
realizable
U
قابل تحقق
realizable
U
تحقق پذیر
realistically
U
تحقق گرای
realistic
U
تحقق گرای
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
validation of a model
U
تحقق پذیری یک الگو
scholasticate
U
اهل تحقق وتتبع
lost cause
U
هدف تحقق نیافتنی
lost causes
U
هدف تحقق نیافتنی
validation of a hypothesis
U
تحقق پذیری یک فرضیه
forthcoming
<adj.>
U
آماده به ارائه
[نزدیک به تحقق]
estate in reversion
U
هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
remainder
U
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
mask design
U
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
discovered
U
یافتن
finds
U
یافتن
discovering
U
یافتن
find
U
یافتن
discovers
U
یافتن
discover
U
یافتن
detecting
U
یافتن
detect
U
یافتن
detected
U
یافتن
detects
U
یافتن
luxuriating
U
شکوه یافتن
deploy
U
گسترش یافتن
dwindles
U
تدریجاکاهش یافتن
achieve
U
دست یافتن
dwindling
U
تدریجاکاهش یافتن
luxuriates
U
شکوه یافتن
deploys
U
گسترش یافتن
overcome
U
غلبه یافتن
overcomes
U
غلبه یافتن
deploying
U
گسترش یافتن
diverge
U
انشعاب یافتن
diverged
U
انشعاب یافتن
diverges
U
انشعاب یافتن
recover
U
بهبودی یافتن
recovering
U
بهبودی یافتن
recovers
U
بهبودی یافتن
luxuriate
U
شکوه یافتن
luxuriated
U
شکوه یافتن
dwindled
U
تدریجاکاهش یافتن
achieved
U
دست یافتن
shrink
U
کاهش یافتن
terminate
U
خاتمه یافتن
dominates
U
تفوق یافتن
ends
U
خاتمه یافتن
shrinking
U
کاهش یافتن
shrinks
U
کاهش یافتن
dominated
U
تفوق یافتن
dominate
U
تفوق یافتن
terminated
U
خاتمه یافتن
achieves
U
دست یافتن
achieving
U
دست یافتن
terminates
U
خاتمه یافتن
dwindle
U
تدریجاکاهش یافتن
relaxing
U
تخفیف یافتن
relaxes
U
تخفیف یافتن
end
U
خاتمه یافتن
ended
U
خاتمه یافتن
relax
U
تخفیف یافتن
overcoming
U
غلبه یافتن
overpowers
U
استیلا یافتن بر
attains
U
دست یافتن
attaining
U
دست یافتن
specialization
U
تخصص یافتن
conquer
U
پیروزی یافتن بر
attained
U
دست یافتن
attain
U
دست یافتن
overpowered
U
استیلا یافتن بر
transcends
U
برتری یافتن
conquering
U
پیروزی یافتن بر
expand
U
بسط یافتن
expanding
U
بسط یافتن
overpower
U
استیلا یافتن بر
prefer
U
ترجیح یافتن
recuperating
U
بهبودی یافتن
preferring
U
ترجیح یافتن
recuperates
U
بهبودی یافتن
prefers
U
ترجیح یافتن
recuperated
U
بهبودی یافتن
recuperate
U
بهبودی یافتن
expands
U
بسط یافتن
conquers
U
پیروزی یافتن بر
transcending
U
برتری یافتن
alters
U
تغییر یافتن
accede
U
دست یافتن
accede
U
راه یافتن
acceded
U
دست یافتن
acceded
U
راه یافتن
accedes
U
دست یافتن
accedes
U
راه یافتن
acceding
U
دست یافتن
acceding
U
راه یافتن
altering
U
تغییر یافتن
altered
U
تغییر یافتن
transcended
U
برتری یافتن
centralisation
U
مرکزیت یافتن
centralization
U
مرکزیت یافتن
lessen
U
تقلیل یافتن
lessened
U
تقلیل یافتن
lessening
U
تقلیل یافتن
lessens
U
تقلیل یافتن
scant
U
تخفیف یافتن
alter
U
تغییر یافتن
transcend
U
برتری یافتن
to reach for knowledge
U
برای یافتن
take steps
<idiom>
U
آمادگی یافتن
up and about
<idiom>
بهبود یافتن
pull through
<idiom>
U
بهبود یافتن
to quit oneself of
U
رهائی یافتن از
to take courage
U
خرات یافتن
to undergo a change
U
تغییر یافتن
wind up
U
پایان یافتن
wrap up
U
خاتمه یافتن
escalate
U
فزونی یافتن
escalated
U
فزونی یافتن
escalates
U
فزونی یافتن
escalating
U
فزونی یافتن
come up with
<idiom>
U
یافتن پاسخ
lay hands on something
<idiom>
U
یافتن چیزی
to develop
U
تکامل یافتن
to peter out
U
نقصان یافتن
to alter
[to]
U
تغییر یافتن
to get back on one's feet
U
بهبودی یافتن
outspread
U
گسترش یافتن
convect
U
انتقال یافتن
get out
U
رهایی یافتن
hold out
U
بسط یافتن
hunt out
U
با جستجو یافتن
immix
U
امیزش یافتن
keep one's head above water
U
رهایی یافتن
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
look oneself again
U
بهبود یافتن
pick up health
U
بهبود یافتن
meliorate
U
بهبود یافتن
misalign
U
تغییر یافتن
come through
U
وقوع یافتن
come round
U
شفا یافتن
tense
U
تشدید یافتن
tensed
U
تشدید یافتن
tenser
U
تشدید یافتن
tenses
U
تشدید یافتن
tensest
U
تشدید یافتن
tensing
U
تشدید یافتن
break out
U
شیوع یافتن
bunchout
U
برامدگی یافتن
center
U
تمرکز یافتن
circumfuse
U
گسترش یافتن
come off
U
وقوع یافتن
outreach
U
برتری یافتن
overmaster
U
برتری یافتن بر
to be transferred
U
انتقال یافتن
to come to know
U
اگاهی یافتن
to extricate oneself
U
رهایی یافتن
to gain in nealth
U
بهبودی یافتن
to gain the upper hand
U
غلبه یافتن
to get fame
U
شهرت یافتن
to get off
U
رهایی یافتن از
to get ones hand in
U
دست یافتن به
to get rid of
U
رهایی یافتن از
to grow better
U
بهبودی یافتن
to look oneself again
U
بهبود یافتن
to be through
U
فراغت یافتن
to be prolonged
U
امتداد یافتن
overmatch
U
تفوق یافتن
overspread
U
بسط یافتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com