English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proselytism U تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unbiased U تحت تاثیر واقع نشده
react U تحت تاثیر واقع شدن
reacted U تحت تاثیر واقع شدن
reacting U تحت تاثیر واقع شدن
reacts U تحت تاثیر واقع شدن
affected U تحت تاثیر واقع شده
pneumatolysis U تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
ideological U مسلکی
ideologically U مسلکی
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
theatricalism U پیروی ازروش تماشاخانه تماشاخانه مسلکی
advertisements U تبلیغات
publicist U تبلیغات چی
publicists U تبلیغات چی
propagandist U تبلیغات چی
showmen U تبلیغات چی
incantations U تبلیغات
incantation U تبلیغات
advertisement U تبلیغات
propagandists U تبلیغات چی
showman U تبلیغات چی
publicity U تبلیغات
propaganda U تبلیغات
election propaganda U تبلیغات انتخاباتی
publicizing U تبلیغات کردن
grey propaganda U تبلیغات منفی
grey propaganda U تبلیغات خاکستری
fanfare [of publicity] U هیاهوی تبلیغات
puffery U تبلیغات پر سر وصدا
hard advertising U تبلیغات تهاجمی
publicises U تبلیغات کردن
heavy advertising U تبلیغات وسیع
publicizes U تبلیغات کردن
competitive advertising U تبلیغات رقابتی
political propaganda U تبلیغات سیاسی
publicised U تبلیغات کردن
publicising U تبلیغات کردن
white propaganda U تبلیغات سفید
black propaganda U تبلیغات سیاه
propagandize U تبلیغات کردن
publicize U تبلیغات کردن
advertising blitz U تبلیغات شدید
black propaganda U تبلیغات خطرناک
publicized U تبلیغات کردن
aids to trade U حمل و نقل و تبلیغات
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
space broker U کارگزار امور تبلیغات
target audience U جماعت هدف تبلیغات
hustle and bustle U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzamatazz U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
funfair U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hoopla U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzmatazz U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
carnival [American E] U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
shivaree U تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
media circus U تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media hype U تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
consumer advertising U تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
This sort of propaganda is for home consumption U این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
electrographic architecture U [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
effecting U تاثیر
hank U تاثیر
affection U تاثیر
hanks U تاثیر
forcefulness U تاثیر
influence line U خط تاثیر
impressiveness U تاثیر
effected U تاثیر
adaphorous U بی تاثیر
influenced U تاثیر
influencing U تاثیر
effectiveness U تاثیر
influences U تاثیر
influence U تاثیر
forcibly U با تاثیر
influx U تاثیر
semplice U بی تاثیر
influxes U تاثیر
efficacy U تاثیر
sensations U تاثیر
effect U تاثیر
sensation U تاثیر
concerned [by] <adj.> U تحت تاثیر
impressible U تاثیر پذیر
impresses U تاثیر کردن بر
aerated U در تحت تاثیر
affected [by] <adj.> U تحت تاثیر
impressional U تاثیر کننده
impressionability U تاثیر پذیری
impressing U تاثیر کردن بر
aerate U در تحت تاثیر
after-effect U تاثیر بعدی
aerating U در تحت تاثیر
influence value U ارزش تاثیر
inductive influence U تاثیر القائی
influence value U ضریب تاثیر
aerates U در تحت تاثیر
coefficients U ضریب تاثیر
coefficient U ضریب تاثیر
wallydraigle U تاثیر پذیر
touched U تحت تاثیر
after-effects U تاثیر بعدی
impressed U تاثیر کردن بر
bear U تاثیر داشتن
impress U تاثیر کردن بر
influenced U تاثیر کردن بر
size effect U تاثیر اندازه
efficacy U درجه تاثیر
efficacity U تاثیر سودمندی
field effect U با تاثیر میدانی
influencing U تاثیر کردن بر
efficiency U درجه تاثیر
influence U تاثیر کردن بر
efficacity U درجه تاثیر
bears U تاثیر داشتن
afair U تاثیر کردن
influences U تاثیر کردن بر
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
radius of influence U شعاع تاثیر
effectiveness U میزان تاثیر
make an impression U تاثیر گذاشتن
effectiveness U تاثیر بخشی
edaphic U تحت تاثیر خاک
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
bacterization U تحت تاثیر باکتری
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
impresses U : تحت تاثیر قراردادن
impress U : تحت تاثیر قراردادن
impressed U : تحت تاثیر قراردادن
actions U تاثیر اثر جنگ
action U تاثیر اثر جنگ
alcoholism U تاثیر الکل در مزاج
insalutary U تاثیر روحی بد اب و هوا
ship influence U تاثیر عبور کشتی
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing U : تحت تاثیر قراردادن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
cost effectiveness analysis U تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
alcoholize U تحت تاثیر الکل دراوردن
photothropism U جنبش در تحت تاثیر روشنایی
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
vulcanization U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
bacterize U تحت تاثیر باکتری قراردادن
like water off a duck's back <idiom> U بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
austral U تحت تاثیر باد جنوبی
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
mountains influnce climate U کوه دراب و هوا تاثیر دارد
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
electrifies U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifying U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified U تحت تاثیر برق قرار دادن
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
impressionability U امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
electrify U تحت تاثیر برق قرار دادن
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
volcanize U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
public image U تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
actinic U دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hall effect U شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
propagated U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
hydrolyte U جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
propagate U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
geotropism U رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagating U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you? U فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection U جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
nunc pro tunc U حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet U اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
resists U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
dielectric heating U گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com