English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
underway replenishment U تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
underway replenishment U تجدید تدارکات در مسیر حرکت
resupply U تجدید اماد تجدید تدارکات
replenishment U تجدید تدارکات وسوخت
vertical replenishment U تجدید تدارکات از راه هوا صعود و فرود عمودی
refuels U تجدید سوخت کردن
refueled U تجدید سوخت کردن
refuelling U تجدید سوخت کردن
refueling U تجدید سوخت کردن
refuel U تجدید سوخت کردن
refuelled U تجدید سوخت کردن
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
boost rocket U موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
pouncing U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
half area U محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
in plant U درحال رویش درحال رشد
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force U نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
rallied U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant U سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
atomizer U سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizers U سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers U سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charges U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
supply U تدارکات
supplying U تدارکات
supplied U تدارکات
provisions U تدارکات
supplies U تدارکات
munitions U تدارکات
loose issue U تدارکات روباز
marriage preparations U تدارکات عروسی
supply support U پشتیبانی تدارکات
supplying U تدارکات ملزومات
supply officer U افسر تدارکات
unit supply U تدارکات یکانی
supply party U گروه تدارکات
supply point U نقطه تدارکات
supply U تدارکات ملزومات
warlike preparations U تدارکات جنگی
follow up U تدارکات پشتیبان
general supplies U تدارکات عمومی
level of supply U سطح تدارکات
unit supply U تدارکات یکان
supplied U تدارکات ملزومات
accompanying supplies U تدارکات همراه
supply route U خط تدارکات راه اماد
aerial supply U تدارکات از راه هوا
general issue U تدارکات عمومی ارتش
main supply route U راه اصلی تدارکات
deteriorating supplies U تدارکات فاسد شدنی
logistic route U مسیرهای لجستیکی تدارکات
ullage U فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
tips U باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
provision U اذوقه تدارکات وسایل لازم
logistics U مبحث تدارکات لشکر کشی
supply control U کنترل تدارکات اعتبار امادی
munition U تدارکات جنگ افزار تهیه کردن
loose issue U تدارکات خارج شده از بسته بندی
chandler U فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
off the shelf U تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
principals U قسمت یا سرویس نظامی لاحق از نظر اماد و تدارکات
passing action U عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
principal U قسمت یا سرویس نظامی لاحق از نظر اماد و تدارکات
routing identifier U نوعی رمز سه کلمهای که برای شناسایی سیستمهای توزیع و تدارکات به کار می رود
feverous U درحال تب
in child birth U درحال زایمان
on stream U درحال فعالیت
on the boil U درحال جوشیدن
amort U درحال مرگ
perlexedly U درحال اشفتگی
on one's knees U درحال خضوع
struck U درحال اعتصاب
suspensive U درحال توقف
in a wrought up state U درحال عصبانی
to be on the grin U درحال پوزخندبودن
suspense U درحال تعلیق
blushingly U درحال شرمندگی
kissing kind U درحال اشتی
suspensive U درحال تعلیق
perdu U درحال کمین
perdue U درحال کمین
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
functioning U درحال کار
dying U درحال نزع
moribund U درحال نزع
shiveringly U درحال لرز
ongoing U درحال پیشرفت
amok U درحال جنون
nascent U درحال تولد
reelingly U درحال تلوتلو
station U جا درحال سکون
sejant U درحال جلوس
stationed U جا درحال سکون
dormant U درحال کمون
stations U جا درحال سکون
high water U دریا درحال مد
latent U درحال کمون
aglow U درحال اشتعال
at the present moment U درحال حاضر
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
the belligernt powers U دولتهای درحال جنگ
hover U درحال توقف پر زدن
hovered U درحال توقف پر زدن
goods inwards U کالاهای درحال تحویل
pounce U درحال حمله با پنجه
hovers U درحال توقف پر زدن
goods intake U کالاهای درحال تحویل
jump kick U شوت درحال پرش
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
sejant U درحال چمباتمه زدن
saleintiant U درحال جست وخیز
sacking U درحال یورش وچپاول
rising U درحال ترقی یا صعود
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
flutteringly U درحال اشفتگی مضطربانه
saleint U درحال جست وخیز
goods receiving U کالاهای درحال تحویل
hang up U درحال معلق ماندن
hang-up U درحال معلق ماندن
hang-ups U درحال معلق ماندن
enravish U درحال جذبه انداختن
enrapture U درحال جذبه انداختن
hanging U اویزان درحال تعلیق
declining industry U صنعت درحال تنزل
ramblingly U درحال گردش یاولگردی
overtaking vessel U ناو درحال سبقت
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
in one's cups U درحال میگساری و مستی
pounces U درحال حمله با پنجه
pouncing U درحال حمله با پنجه
sobersided U فروتن درحال هوشیاری
pounced U درحال حمله با پنجه
swing up U درحال تاب خوردن
tranquil U بی جنبش درحال سکون
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
intermediate stock U موجودی کالاهای درحال ساخت
to grind out an oath U درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
to dye in the wool U درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain U درحال خامی رنگ کردن
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms U سلام درحال پیش فنگ
sliding tackle U تکل درحال لیز خوردن
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
gaggles U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
gaggle U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
to souse a burning house U اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
cell phone users while driving U کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com