Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be fever began to a bate
U
تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he began to speak
U
شروع کردبه حرف زدن
lower
U
فروکش کردن
abated
U
فروکش کردن
subside
U
فروکش کردن
ebb current
U
فروکش کردن اب
lowers
U
فروکش کردن
subsided
U
فروکش کردن
lowering
U
فروکش کردن
lowered
U
فروکش کردن
abate
U
فروکش کردن
subsiding
U
فروکش کردن
abating
U
فروکش کردن
abates
U
فروکش کردن
subsides
U
فروکش کردن
reflow
U
فروکش کردن جریان مجدد
start off
U
شروع کردن شروع شدن
abating
U
فرونشستن
abates
U
فرونشستن
abated
U
فرونشستن
defervescence
U
فرونشستن تب
ebb
U
فروکش کردن افول کردن
ebbing
U
فروکش کردن افول کردن
ebbed
U
فروکش کردن افول کردن
ebbs
U
فروکش کردن افول کردن
slakes
U
کاهش فرونشستن
slaked
U
کاهش فرونشستن
slake
U
کاهش فرونشستن
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
ebbed
U
فروکش
appeasement
U
فروکش
ebbing
U
فروکش
refluence
U
فروکش
let-ups
U
فروکش
quenching
U
فروکش
ebbs
U
فروکش
ebb
U
فروکش
let up
U
فروکش
subsidence
U
فروکش
let-up
U
فروکش
deflation
U
فروکش
lysis
U
فروکش
sudden drawdown
U
فروکش انی
low tide or water
U
گاه فروکش اب
drawdown
U
فروکش سطح اب
low water
U
فروکش اب رودخانه
refluent
U
فروکش کننده
catabatic
U
فروکش کننده
abatement
U
فروکش جلوگیری
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
embark upon
U
شروع کردن
set in
U
شروع کردن
tee off
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
embarks
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
launching
U
شروع کردن حمله
to open fire
U
شروع به اتش کردن
to start
U
شروع کردن به دویدن
launched
U
شروع کردن حمله
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
blast off
U
شروع بپرواز کردن
launches
U
شروع کردن حمله
launch
U
شروع کردن حمله
tune up
U
شروع باواز کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
To start from scratch .
U
از هیچ شروع کردن
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
do up
U
شروع بکار کردن
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
warm up
U
شروع کردن به کار
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
attempting to commit rape
U
شروع کردن به تجاوز جنسی
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
restart
U
بازاغازی دوباره شروع کردن
to come to one's senses
U
شروع به فکر عاقلانه کردن
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
go off
<idiom>
U
شروع به زنگ زدن کردن
come to one's senses
<idiom>
U
شروع به فکر صحیح کردن
attempts
U
قصد کردن شروع به جرم
attempted
U
قصد کردن شروع به جرم
attempt
U
قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit murder
U
شروع کردن به قتل عمد
begin
U
اغاز نهادن شروع کردن
begins
U
اغاز نهادن شروع کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
attempting
U
قصد کردن شروع به جرم
to get cracking
U
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
to struck up
U
بهم زدن شروع بزدن کردن
take off
U
جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
off the wagon
<idiom>
U
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
pick up
<idiom>
U
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
load point
U
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
indenting
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
indents
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to get down to business
U
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
to start an argument with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to start a fight with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
indent
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation
U
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
lead off
<idiom>
U
شروع کردن ،باز کردن
initiating
U
اغاز کردن شروع کردن
initiates
U
اغاز کردن شروع کردن
push off
<idiom>
U
ترک کردن ،شروع کردن
initiated
U
اغاز کردن شروع کردن
initiate
U
اغاز کردن شروع کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
initiation
U
شروع کار شروع
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
to fall to
U
شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
To start from scratch.
U
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
opening
U
شروع
beginnings
U
شروع
kick-off
<idiom>
U
شروع
onset
U
شروع
inception
U
شروع
right of begin
U
حق شروع
Redo it. Do it over again.
U
از سر شروع کن
beginning
U
شروع
get-go
<idiom>
U
شروع
inchoation
U
شروع
incipience or ency
U
شروع
open fire
U
شروع
kick off
U
شروع
openings
U
شروع
starter
U
شروع کننده
restart
U
شروع دوباره
zeros
U
محل شروع
warm start
U
شروع گرم
set out
U
شروع بکارکردن
outbreaks
U
شروع حادثه
start bit
U
بیت شروع
initialling
U
نقط ه شروع
zeroes
U
محل شروع
valuing
U
نقط ه شروع
start in
<idiom>
U
شروع کار
jump off
U
شروع حمله
jump off
U
شروع بحمله
start element
U
عنصر شروع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com