English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
pooler U وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
conversion U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
totalitarianize U تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
fluidify U تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
afforest U تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
charring U تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars U تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
char U تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rosettes U اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
rosette U اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate U شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
convert U تبدیل کردن
converting U تبدیل کردن
transrorm U تبدیل کردن
commute U تبدیل کردن
gear level U تبدیل کردن
converts U تبدیل کردن
to transform [into] U تبدیل کردن [به]
commuted U تبدیل کردن
to turn something into something U تبدیل کردن به
scorify U تبدیل به کف کردن
to convert something into something U تبدیل کردن به
reducing U تبدیل کردن
reduces U تبدیل کردن
toggles U تبدیل کردن
turn U تبدیل کردن
reduce U تبدیل کردن
turns U تبدیل کردن
toggle U تبدیل کردن
commuting U تبدیل کردن
commutes U تبدیل کردن
redeploy [staff] U تبدیل کردن
converted U تبدیل کردن
transmute U تبدیل کردن
transmuting U تبدیل کردن
transformed U تبدیل کردن
convert U تبدیل کردن
transforms U تبدیل کردن
transmutes U تبدیل کردن
transmuted U تبدیل کردن
transforming U تبدیل کردن
transform U تبدیل کردن
reset U تبدیل کردن
transact U تبدیل کردن
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
marmarize U تبدیل بمرمر کردن
acetify U تبدیل به سرکه کردن
etherify U تبدیل به اتر کردن
saponify U تبدیل بصابون کردن
prosify U تبدیل به نثر کردن
lever U تبدیل به اهرم کردن
levers U تبدیل به اهرم کردن
ionize U تبدیل به یون کردن
scorify U تبدیل به تفاله کردن
interchange energy U تبدیل کردن انرژی
hypostatize U تبدیل بماده کردن
reify U تبدیل بماده کردن
capitalising U تبدیل بسرمایه کردن
provincialize U تبدیل باستان کردن
capitalizing U تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes U تبدیل بسرمایه کردن
capitalised U تبدیل بسرمایه کردن
capitalises U تبدیل بسرمایه کردن
forest U تبدیل به جنگل کردن
compartmentalized U تبدیل به اجزا کردن
forests U تبدیل به جنگل کردن
saccharify U تبدیل به قند کردن
salify U تبدیل به نمک کردن
porcelainize U تبدیل بچینی کردن
sugars U تبدیل به شکر کردن
sugar U تبدیل به شکر کردن
capitalized U تبدیل بسرمایه کردن
stencilize U تبدیل به استنسیل کردن
versify U تبدیل بنظم کردن
compartmentalises U تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize U تبدیل به اجزا کردن
realising U تبدیل به پول کردن
realize U تبدیل به پول کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
to change to the better U تبدیل به احسن کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
nitrates U به نیترات تبدیل کردن
nitrate U به نیترات تبدیل کردن
agglutinate U تبدیل به چسب کردن
realized U تبدیل به پول کردن
structuralize U تبدیل به ساختمان کردن
nitrogenize U تبدیل به ازت کردن
realizes U تبدیل به پول کردن
lapidify U تبدیل به سنگ کردن
gorgonize U تبدیل بسنگ کردن
verbalised U تبدیل به فعل کردن
realised U تبدیل به پول کردن
verbalises U تبدیل به فعل کردن
verbalising U تبدیل به فعل کردن
verbalize U تبدیل به فعل کردن
realises U تبدیل به پول کردن
verbalized U تبدیل به فعل کردن
compartmentalising U تبدیل به اجزا کردن
liquation U تبدیل باب کردن
gasification U تبدیل کردن بگاز
verbalizes U تبدیل به فعل کردن
peptonize U تبدیل به پپتن کردن
verbalizing U تبدیل به فعل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com