English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overlapped U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
interlap U چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorse U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
pmos U ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos U روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
semipublic U نیمه عمومی نیمه دولتی
imbricate U نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous U نیمه درخشان نیمه مجلل
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life U نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june U از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
talked U صحبت
confabulation U صحبت
talks U صحبت
colloquies U صحبت
collocutor U هم صحبت
parle U صحبت
chitchat U صحبت
colloquy U صحبت
converses U صحبت
converse U صحبت
conversed U صحبت
conversing U صحبت
mouthing U صحبت
talk U صحبت
mouths U صحبت
mouthed U صحبت
mouth U صحبت
chatty U خوش صحبت
sniffled U صحبت تودماغی
speeches U صحبت نطق
telephone frequency U فرکانس صحبت
asides U صحبت تنها
speak U صحبت کردن
sniffles U صحبت تودماغی
speaks U صحبت کردن
articulates U ماهر در صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
nattered U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
speech U صحبت نطق
natter U صحبت دوستانه
natters U صحبت دوستانه
well-spoken U خوش صحبت
well spoken U خوش صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
aside U صحبت تنها
pillow talk U صحبت خودمانی
talk up <idiom> U صحبت درمورد
dialogues U گفتگو صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
duologue U صحبت دونفری
private talk U صحبت خصوصی
talked U صحبت کردن
chitchat U صحبت کوتاه
confabulate U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
conversable U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
coze U صحبت خودمانی
cross talk U تداخل صحبت
chit chat U صحبت کوتاه
articulating U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
shoptald U صحبت بازاری
chit-chat U صحبت کوتاه
dialogue U گفتگو صحبت
to talk [to] U صحبت کردن [با]
talk U صحبت کردن
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialog U صحبت با شخص دیگر
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
gest U کار نمایان هم صحبت
geste U کار نمایان هم صحبت
sniffle U تودماغی صحبت کردن
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
dialogues U صحبت با شخص دیگر
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
dialogue U صحبت با شخص دیگر
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
whispery U اهسته صحبت کننده
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
midnight U نیمه شب
moiety U نیمه
mid- U نیمه
stiffish U نیمه شق
half deck U نیمه پل
semi U نیمه
part way U نیمه
in noon of night U در نیمه شب
division line U خط نیمه
mid U نیمه
semis U نیمه
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
i will speak to him about it U در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
Talk a lot without saying much U خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me U مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com