English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finance U تامین هزینه پولی
financed U تامین هزینه پولی
finances U تامین هزینه پولی
financing U تامین هزینه پولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
security for costs U تامین هزینه دعوی
security for cost U تامین هزینه دادرسی
financed demand U احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
garnishee U کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
remand U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment U تامین خواسته حکم تامین مدعابه
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
pockets U پولی
pocket U پولی
pecuniary U پولی
impecuniousity U بی پولی
venal U پولی
mercenaly U پولی
monetary U پولی
impecuniosity U بی پولی
moneyary U پولی
moneyed U پولی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
tight money U کنترل پولی
monetary school U مکتب پولی
money order U حواله پولی
monetary instruments U ابزارهای پولی
money orders U حواله پولی
monetary policy U سیاست پولی
monetary reserves U ذخائر پولی
monetary restriction U محدودیت پولی
monetary inflation U تورم پولی
real U غیر پولی
loose pulley U پولی هرزگرد
backing U پشتوانه پولی
monetary assets U دارائیهای پولی
monetary base U مبنای پولی
monetary authorities U مقامات پولی
monetary base U پایه پولی
monetary control U کنترل پولی
unit of currency U واحد پولی
monetary control U نظارت پولی
monetary convention U اتحاد پولی
monetary deflation U انقباض پولی
monetary deflation U محدودیت پولی
monetary economy U اقتصاد پولی
monetary expansion U توسعه پولی
polyethylene U پولی اتیلن
monetary incentive U مشوق پولی
dealing for money U معاملات پولی
money illusion U خطای پولی
money income U درامد پولی
pay patient U مریض پولی
monetary value U ارزش پولی
financial inventory U ذخایر پولی
pecuniary liability U ضمانت پولی
reconvert U پولی را مجدداتسعیرکردن
grooved pulley U پولی شیاردار
financial property U اموال پولی
polymyxin U پولی میکسین
financial property U داراییهای پولی
money capital U سرمایه پولی
polywag U پولی واگ
money wage U مزد پولی
monetary sector U بخش پولی
monetary system U سیستم پولی
monetary targets U اهداف پولی
money illusion U توهم پولی
monetary unit U واحد پولی
money matters U امور پولی
dollar area U منطقه پولی دلار
national money income U درامد ملی پولی
i owe some money to you U یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money U ازبی پولی درفشار
free capital U سرمایه گذار پولی
poly vinil chloride U کلرور پولی وینیل
not for the world <idiom> U دراعضای هیچ پولی
down and out <idiom> U هیچ پولی نداشتند
feel the pinch <idiom> U دچار بی پولی شدن
it was a U خوب پولی بود
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
nonmonetarists U اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary sector U بخش غیر پولی
nonmonetary assets U دارائیهای غیر پولی
deflation U انقباض پولی رکود
pecuniary externalities U پی امدهای خارجی پولی
impecuniously U از روی بی پولی یا افلاس
he is pressed for money U از بی پولی در مضیقه است
hyperdeflation U انقباض پولی شدید
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
price U ارزش پولی کالا
prices U ارزش پولی کالا
gold standard U نظام پولی طلا
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
european monetary system U سیستم پولی اروپایی
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
tight money U سیاست پولی انقباضی
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
nonmonetary income U درامد غیر پولی
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
money rate of interest U نرخ بهره پولی
gold currency system U نظام پولی طلا
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
rate of money wage U نرخ مزد پولی
bimetallism U نظام پولی دو فلزی
strategic concentration by rail U سیستم پولی فلزی
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
ring up <idiom> U اضافه کردن آمار پولی
polyester U الیاف یاپارچه پولی استر
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
poundage U مقدار پولی برحسب لیره
international monetary reserves U ذخائر پولی بین المللی
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
easy money U پولی که براحتی بدست اید
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> U پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
the proceeds of the sale U پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate U بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u U 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
devaluation U تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
chantry U پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
contributions U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contribution U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
corkage U پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
royalties U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalty U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
convertible U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
blockade currency U پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
slush funds U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
countershaft pulley U محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush fund U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
pewage U پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
water supply U تامین اب
securement U تامین
water supplies U تامین اب
hedging U تامین
securing U تامین
covers U تامین
cover U تامین
coverings U تامین
safety limit U حد تامین
security U تامین
safety U تامین
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
the rule of law U تامین قضایی
secures U تامین کردن
guaranteed U تامین کردن
guarantee U تامین کردن
safety factor U عامل تامین
safety factor U ضریب تامین
covers U تامین کردن
guarantees U تامین کردن
coverings U تامین کردن
cover U تامین کردن
funding U تامین وجه
provisioning U تامین ذخیره
protection U تامین نامه
insecurity U عدم تامین
safety diagram U دیاگرام تامین
safety stakes U دستکهای تامین
the rule of law U تامین قانونی
social security U تامین اجتماعی
secure U تامین کردن
secure U درامان تامین
security U تامین مصونیت
secures U تامین شده
appropriation reimbur sement U تامین اعتبار
signal security U تامین مخابراتی
secure U تامین شده
supply U تامین کردن
quia timet U حکم تامین
take care of U تامین کردن
supply port U درگاه تامین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com