English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He has become very bold lately. U تازگیها خیلی شیر شده
To talk impudently. U تازگیها خیلی زبان درآوردی ( پرروشدی )
You have became cocky lately. U تازگیها خیلی دم درآوردی ( جسور وپروشدی )
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
thereupon <adv.> U در آنجا
thereat <adv.> U در آنجا
subsequently <adv.> U در آنجا
consequently <adv.> U در آنجا
at that [at that provocation] <adv.> U در آنجا
as a result <adv.> U در آنجا
As far as I know . So far as I know. U تا آنجا که من می دانم
so far as I'm concerned U تا آنجا که به من مربوط می شود
The situation there is bad. U وضعیت در آنجا بد است.
as far as I'm concerned <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
In so far as their taste would go . U تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
According to my lights . U تا آنجا که عقلم قد می دهد
As far as I am concerened. U تا آنجا که به من مربوط می شود
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U تا آنجا که تیغم ببرد
Since the day he set foot there . U از روزیکه به آنجا پا نهاد
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Come as quickly as possible. U تا آنجا که می شود زود بیا
Nobody was there but me. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
I happened to be there when …. U اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
CERN U یس که www اولین آنجا اختراع شد
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
Left out of one place and driven away from another. <proverb> U از آنجا مانده از اینجا رانده .
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
We were there just to make up numbers. U ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
factory U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factories U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
lover's lane <idiom> U جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
If it ( ever ) comes to that . U اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
It is improper to go there uninvited. U ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
Can I get there on foot? U آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
Not that I remember . U تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
He has always lived there. U او همیشه آنجا زندگی کرده است.
Nothing has changed there. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
almonry U [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
There they were in all their finery. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Hotel accommodation is rather expensive there. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
You can't get there other than by foot. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> U هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
gradually <adv.> U رفته رفته
in process of time U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
departed U رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
gradually U رفته رفته
dislocated U در رفته
thrawart U در رفته
by inches U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
switching U نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
stopped U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
trap U نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
main U مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
pulled U تحلیل رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
deep-set U فرو رفته
unbridle U مهاردر رفته
truncated soil U خاک رو رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
off shade U رنگ رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
gone <adj.> U از دست رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
exhausted U تحلیل رفته
overall U رویهم رفته
overseen U غلط رفته
overalls U رویهم رفته
red-hot U ازجادر رفته
chafed U پوست رفته
emaciated U گوشت رفته
on a par U روی هم رفته
averagly U روی هم رفته
madding U از کوره در رفته
day a day U روی هم رفته
jitters U از کوره در رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
iam bored U حوصله ام سر رفته
in the a U روی هم رفته
in the lump U روی هم رفته
pallid U رنگ رفته
extinct U ازبین رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
averaging U روی هم رفته
frenzied U ازجا در رفته
frantic U ازکوره در رفته
altogether U روی هم رفته
defunct U ازبین رفته
neat U شسته و رفته
neatest U شسته و رفته
consumptives U تحلیل رفته
away U غایب رفته
sunken U فرو رفته
consumptive U تحلیل رفته
windswept U بر باد رفته
first and last U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
all in all U روی هم رفته
neater U شسته و رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
averaged U روی هم رفته
average U روی هم رفته
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
paler U رنگ رفته بی نور
he is off to the war U رفته است به جنگ
furibund U اشفته ازجادر رفته
forged side U سطح فرو رفته
tacky U رنگ ورو رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
advanced pawn U پیاده پیش رفته
lost U از دست رفته ضایع
he must have gone U باید رفته باشد
palest U رنگ رفته بی نور
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
power U توان از دست رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
neatest U شسته و رفته مرتب
neater U شسته و رفته مرتب
sunken eyes U چشمان فرو رفته
neat U شسته و رفته مرتب
immersed in debt U فرو رفته در فرض
powered U توان از دست رفته
powering U توان از دست رفته
powers U توان از دست رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
ha-ha U دیوار فرو رفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
pale U رنگ رفته بی نور
income forgone U درامداز دست رفته
lost U از دست رفته تلف شده
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com