English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
new laid U تازه گذاشته
new-laid U تازه گذاشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
incurved U تو گذاشته
included U تو گذاشته تو مانده
in pawn U گرو گذاشته
of ripe years U پابسن گذاشته
stay behind U نیروی جا گذاشته شده
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
I am wearing my hat at an angle . U کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
He is through ( done ) with politics . U سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
I have pledged ( staked ) my reputation on it . U شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
quartus U چهارمی شخص گذاشته وبارقم
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
specific devise U زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
He had a cigar between his lips . U یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
gingall U یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
stay behind U باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
plate mark U طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
lipping U قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
dog cart U یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
fly speck U گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
music stands U میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
ostensorium U فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
slush fund U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
ostensory U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmarks U عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
monstrance U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
hallmark U عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
foot block قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
persiennes U یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
liquidity perference U جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
net ball U یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
mortgage property U مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
fallow U بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
horned scully U مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
greenest U تازه
new fashioned U تازه
newfangled U مد تازه
dewier U تازه
new-laid U تازه
new laid U تازه
green U تازه
renewed U تازه
new fallen U تازه
newest U تازه
inchoative U تازه
brand new U تر و تازه
dewy U تازه
dewiest U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
new U تازه
new- U تازه
newer U تازه
new born U تازه
up-to-date U تازه
up to date U تازه
newfashioned U تازه
fresh- U تازه
fresh U تازه
red hot U تازه
younger U تازه
the new world U تازه
modern U تازه
recent U تازه
scions U تازه
scion U تازه
freshest U تازه
young U تازه
post glacial U تازه
reappraisal U ارزیابی تازه
reappraisals U ارزیابی تازه
rebirth U تولد تازه
young ice U یخ تازه بسته
far out U تازه و غیرسنتی
carechumen U تازه وارد
What is new? What is cooking ? U تازه چه خبر ؟
bran new U بکلی نو یا تازه
birdegroom U تازه داماد
turn over a new leaf <idiom> U شروعی تازه
grcen wine U شراب تازه
reprinting U چاپ تازه
refreshing U تازه کننده
renewals U تازه سازی
renewal U تازه سازی
beginners U تازه کار
beginner U تازه کار
refreshingly U تازه کننده
late U تازه گذشته
regeneration U تولد تازه
reprint U چاپ تازه
brand-new U بکلی نو یا تازه
novice U تازه کار
reprints U چاپ تازه
reprinted U چاپ تازه
ordinee U شماش تازه
new come U تازه امده
new clown U تازه شکفته
new buit U تازه ساخت
new buit U تازه ساز
new built U تازه ساز
refresher U تازه کننده
new built U تازه ساخت
regeneracy U تولد تازه
revised edition U چاپ تازه
new come U تازه رسیده
new comer U تازه وارد
new employees U کارمندان تازه
novitiate U تازه کار
noviciate U تازه کار
newmade U تازه ساخت
newish U نسبه تازه
new jerusalem U اورشلیم تازه
new fledged U تازه پر در اورده
recension U چاپ تازه
new fallen snow U برف تازه
recent development U بسط تازه
new blown U تازه شگفته
new arrived U تازه رسیده
scarc ely U جخت تازه
jackleg U تازه کار
novices U تازه کار
to bring in U تازه اوردن
to innovate in U تازه اوردن
ultramodern U بسیار تازه
verdured U تازه سرسبز
green old wound U زخم تازه
green crop U علف تازه
juvenescent U تازه جوان
tenderfoot U تازه کار
sup.latest or last U تازه گذشته
neoteric U نویسنده تازه
neoteric U جدید تازه
neocortex U قشر تازه مخ
neo christianity U مسیحیت تازه
nascency U تازه پیداشدگی
nascence U تازه پیداشدگی
settlor U مهاجر تازه
span new U خیلی تازه
span new U کاملا تازه
green concrete U بتن تازه
recruit U تازه سرباز
freshening U تازه کردن
bride U تازه عروس
newcomers U تازه وارد
newcomer U تازه وارد
freshens U تازه کردن
converts U تازه کیش
converting U تازه کیش
rookie U تازه کار
converted U تازه کیش
convert U تازه کیش
refreshment U تازه سازی
refreshments U تازه سازی
refresh U تازه کردن
recuperation U نیروی تازه
recuperation U رمق تازه
freshened U تازه کردن
brides U تازه عروس
breezy U خنک تازه
recruit U کارمند تازه
juniors U زودتر تازه تر
recruited U تازه سرباز
junior U زودتر تازه تر
settlers U مهاجر تازه
recruited U کارمند تازه
immigrants U تازه وارد
immigrant U تازه وارد
recruiting U تازه سرباز
recruiting U کارمند تازه
recruits U تازه سرباز
recruits U کارمند تازه
greener U تازه کار
freshwater U تازه کار
sucking U تازه کار
rookies U تازه کار
freshen U تازه کردن
refreshed U تازه کردن
fresh- U تازه کردن
freshest U تازه کردن
settler U مهاجر تازه
refreshes U تازه کردن
fresh U تازه کردن
to refresh oneself U نیروی تازه گرفتن
redivivus U تولد تازه یافته
furbishing U صورت تازه دادن به
reanimate U حیات تازه بخشیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com