Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
parvenu
U
تازه بدوران رسیده
parvenus
U
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
U
تازه بدوران رسیده
nouveau-riche
U
تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches
U
تازه بدوران رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
upstart
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
carpetbagger
U
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers
U
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
Other Matches
new arrived
U
تازه رسیده
new come
U
تازه رسیده
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
I have just received your letter.
U
کاغذت تازه به دستم رسیده است
roll
U
بدوران انداختن
rolled
U
بدوران انداختن
rolls
U
بدوران انداختن
infantile
U
مربوط بدوران کودکی
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
primers
U
وابسته بدوران بشر اولیه
protolithic
U
وابسته بدوران ماقبل عصرسنگ
primer
U
وابسته بدوران بشر اولیه
it turned my head
U
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
gestation
U
حاملگی وابسته بدوران رشد تخم یانطفه
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
reindeer
U
گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
ripe
U
رسیده
mellowing
U
رسیده
mellows
U
رسیده
consummate
U
رسیده
headed
U
رسیده
riper
U
رسیده
ripest
U
رسیده
consummating
U
رسیده
mellowed
U
رسیده
mellow
U
رسیده
consummates
U
رسیده
consummated
U
رسیده
full-fledged
U
بالغ رسیده
It's time
U
وقتش رسیده که
Inc
U
به ثبت رسیده
ripely
U
بطور رسیده
climactic
U
باوج رسیده
approvingly
U
به تایید رسیده
approved
U
به تایید رسیده
overdue
U
موعد رسیده
full
U
بالغ رسیده
culminant
U
باوج رسیده
floor length
U
رسیده بکف
in wards
U
کالای رسیده
knee high
U
بزانو رسیده
maturation
U
رسیده شدن
importing
U
کالای رسیده
imported
U
کالای رسیده
import
U
کالای رسیده
jack in office
U
رسیده است
over ripe
U
زیاد رسیده
overripe
U
بسیار رسیده
full fledged
U
بالغ رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
fullest
U
بالغ رسیده
in
U
:رسیده امده
in-
U
:رسیده امده
letterboxes
U
جعبهی نامههای رسیده
bequests
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
raised to the purple
U
بپایه مترانی رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
U
جانم به لبم رسیده
indenting
U
سفارش رسیده از خارج
saturant
U
بحد اشباع رسیده
indent
U
سفارش رسیده از خارج
bequest
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
inwards
U
واردات کالای رسیده
intersection point
U
نقطه بهم رسیده
indents
U
سفارش رسیده از خارج
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
letterbox
U
جعبهی نامههای رسیده
aggrieved
U
محنت رسیده مغموم
antemortem
U
مرگ زود رسیده
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
evaluation
U
ارزیابی اخبار رسیده
grown
U
رسیده جوانه زده
evaluations
U
ارزیابی اخبار رسیده
confirmation
U
تایید ازاطلاعات رسیده
elvis has left the building
<idiom>
U
[نمایش به اتمام رسیده]
pensionable
U
وقت بازنشستگی رسیده
on end
<idiom>
U
بنظر به پایان رسیده
Did it ever occur to you that …
U
تا کنون بفکرت رسیده که ...
it was at its height
U
به منتهای درجه رسیده بود
syngraph
U
تنظیم کنندگان رسیده باشد
if i had brains
<idiom>
U
اگر عقلم رسیده بود
patentee
U
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprica
U
میوه رسیده فلفل قرمز
the story is at an end
U
استان به پایان رسیده است
perfects
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree
U
کاردبه استخوانش رسیده است
perfect
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
feed water
U
اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfecting
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
it is high time to go
U
وقت رفتن رسیده است
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
paprika
U
میوه رسیده فلفل قرمز
i am nat my last shifts
U
کارد به استخوانم رسیده است
he has been put to his trumps
U
کاردبه استخوانش رسیده است
haricot
U
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots
U
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
Has a letter arrived for me?
U
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
the bill of has come to mature
U
وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity
U
وعده پرداخت برات رسیده است
irreducibility
U
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
backtell
U
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
embryonic membrane
U
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
ground waves
U
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
centralized items
U
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
demand frequency
U
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
U
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
priming
U
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
It's time to prepare the meal.
U
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
semifinalist
U
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
Now it is about time to head home!
U
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
brie
U
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori
U
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager
U
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers
U
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium
U
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponent
U
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents
U
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
end
U
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended
U
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends
U
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance
U
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
mint a mint condition
U
تازه تازه
recent
U
تازه
scions
U
تازه
inchoative
U
تازه
scion
U
تازه
freshest
U
تازه
the new world
U
تازه
new laid
U
تازه
up to date
U
تازه
new-laid
U
تازه
modern
U
تازه
fresh-
U
تازه
young
U
تازه
younger
U
تازه
fresh
U
تازه
dewier
U
تازه
dewiest
U
تازه
dewy
U
تازه
greenest
U
تازه
green
U
تازه
red hot
U
تازه
brand new
U
تر و تازه
renewed
U
تازه
new-
U
تازه
new fashioned
U
تازه
new born
U
تازه
new
U
تازه
newer
U
تازه
newest
U
تازه
new fallen
U
تازه
newfashioned
U
تازه
newfangled
U
مد تازه
up-to-date
U
تازه
post glacial
U
تازه
interpretation
U
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
things have come to a pretty
U
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretations
U
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
reappraisals
U
ارزیابی تازه
new employees
U
کارمندان تازه
reappraisal
U
ارزیابی تازه
recent development
U
بسط تازه
rebirth
U
تولد تازه
carechumen
U
تازه وارد
refresher
U
تازه کننده
settlor
U
مهاجر تازه
birdegroom
U
تازه داماد
bran new
U
بکلی نو یا تازه
revised edition
U
چاپ تازه
scarc ely
U
جخت تازه
regeneracy
U
تولد تازه
new fallen snow
U
برف تازه
ordinee
U
شماش تازه
noviciate
U
تازه کار
newmade
U
تازه ساخت
recension
U
چاپ تازه
novitiate
U
تازه کار
newish
U
نسبه تازه
ultramodern
U
بسیار تازه
new jerusalem
U
اورشلیم تازه
brand-new
U
بکلی نو یا تازه
reprint
U
چاپ تازه
reprinted
U
چاپ تازه
reprinting
U
چاپ تازه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com