English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
newlywed U تازه ازدواج کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wedded U ازدواج کرده
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
pullets U مرغ تازه تخم کرده
pullet U مرغ تازه تخم کرده
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
zombie U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
marriage U ازدواج
hymens U ازدواج
marriages U ازدواج
spousal U ازدواج
matrimony U ازدواج
hymen U ازدواج
marriageable age U ازدواج
registration of marriage U ثبت ازدواج
affiance U پیمان ازدواج
nullity of marriage U بطلان ازدواج
post nuptial U بعد از ازدواج
remarriage U ازدواج مجدد
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
matches U ازدواج زورازمایی
match U ازدواج زورازمایی
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
remarriages U ازدواج مجدد
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
joined U ازدواج کردن
join U ازدواج کردن
matrimonial U مربوط به ازدواج
termination of marriage U فسخ ازدواج
wive U ازدواج کردن
soles U ازدواج نکرده
to take to wife U ازدواج کردن با
sole U ازدواج نکرده
civil marriage U ازدواج محضری
premarital U پیش از ازدواج
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
marriage registry U دفتر ازدواج
single U ازدواج نکرده
civil marriages U ازدواج محضری
marriage bed U قباله ازدواج
marriage line U گواهینامه ازدواج
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
joins U ازدواج کردن
wedded U وابسته به ازدواج
misogamist U بیزار از ازدواج
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
wedder U ازدواج کننده
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
gamophobia U ازدواج هراسی
matrimony U ازدواج نکاح
mismatch U ازدواج ناجور
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
marries U ازدواج کردن
mesalliance U ازدواج با زیردستان
marry U ازدواج کردن
temporary marriage U ازدواج موقت
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
nubile U قابل ازدواج و همسری
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
free love U عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
morgantic marriage U ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard U هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
puffy <adj.> U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puffed <adj.> U پف کرده
puff pastry U پف کرده
soufflTs U پف کرده
souffles U پف کرده
souffle U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
gelid U یخ کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
bouffant U پف کرده
bloat U پف کرده
beastby U کرده
off the trail U پی گم کرده
infusions U دم کرده
unconscious U غش کرده
unconsciously U غش کرده
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
red hot U تازه
freshest U تازه
fresh- U تازه
dewy U تازه
dewiest U تازه
dewier U تازه
fresh U تازه
recent U تازه
brand new U تر و تازه
the new world U تازه
post glacial U تازه
new-laid U تازه
new laid U تازه
green U تازه
new fallen U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
greenest U تازه
inchoative U تازه
younger U تازه
up-to-date U تازه
up to date U تازه
new born U تازه
modern U تازه
new fashioned U تازه
young U تازه
scions U تازه
scion U تازه
renewed U تازه
newfangled U مد تازه
newfashioned U تازه
newest U تازه
new U تازه
new- U تازه
newer U تازه
connexion U خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
deep-rooted U ریشه کرده
it is very easily done U کرده میشود
intumescent U باد کرده
warm infusion U چیز دم کرده
testate U وصیت کرده
inwrought U از تو کار کرده
whey U شیرچرخ کرده
indrawn U جذب کرده
ventricular U باد کرده
painted U رنگ کرده
they have done their work U را کرده اند
bunged up U باد کرده
let it be done U کرده شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com