English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
engagement U زد و خورد
engagements U زد و خورد
encounters U زد و خورد
encountering U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
encountered U زد و خورد
feedback U پس خورد
feed U خورد
punch-ups U زد و خورد
feeds U خورد
punch-up U زد و خورد
ate U خورد
prize fighting U زد و خورد
encounter U زد و خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
drank U خورد سرکشید
eating U خورد و خوراک
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
to rub a thing in U چیزیرا خورد
the timber warped U تیرپیچ خورد
squish U خورد کردن
drank U عرق خورد
drank U نوشابه خورد
feedback U باز خورد
self absorbed U در خورد فرورفته
regulating slack U خورد دادن
he drank himself to death U خورد که مرد
feedback circuit U مدار پس خورد
face up feed U خورد رو به بالا
face down feed U خورد رو به پایین
to sinister in U خورد رفتن
cross feed U خورد متقابل
card feed U خورد کارت
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
melec U زدو خورد
passage at arms U زدو خورد
pin feed U خورد سنجاقی
parallel feed U خورد موازی
pulverizer U خورد کننده
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
misfeed U سوء خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
diner U کسی که شام می خورد
diners U کسی که شام می خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
warfare U نزاع زدو خورد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
dewiest U تازه
dewier U تازه
new-laid U تازه
renewed U تازه
post glacial U تازه
green U تازه
greenest U تازه
red hot U تازه
dewy U تازه
inchoative U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
new born U تازه
new fallen U تازه
new fashioned U تازه
newfangled U مد تازه
newfashioned U تازه
the new world U تازه
brand new U تر و تازه
new laid U تازه
fresh U تازه
newer U تازه
scions U تازه
younger U تازه
up to date U تازه
up-to-date U تازه
new U تازه
new- U تازه
recent U تازه
fresh- U تازه
newest U تازه
modern U تازه
freshest U تازه
scion U تازه
young U تازه
recuperation U نیروی تازه
recuperation U رمق تازه
revised edition U چاپ تازه
brides U تازه عروس
regeneracy U تولد تازه
neocortex U قشر تازه مخ
juvenescent U تازه جوان
refresher U تازه کننده
rookie U تازه کار
jackleg U تازه کار
recruits U کارمند تازه
breezy U خنک تازه
sucking U تازه کار
scarc ely U جخت تازه
settlor U مهاجر تازه
span new U خیلی تازه
span new U کاملا تازه
rookies U تازه کار
sup.latest or last U تازه گذشته
tenderfoot U تازه کار
bran new U بکلی نو یا تازه
carechumen U تازه وارد
freshens U تازه کردن
freshening U تازه کردن
green crop U علف تازه
green concrete U بتن تازه
freshwater U تازه کار
grcen wine U شراب تازه
greener U تازه کار
freshen U تازه کردن
freshened U تازه کردن
birdegroom U تازه داماد
novitiate U تازه کار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com