English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 260 (50 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
warps U تاب دار کردن منحرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
divert U منحرف کردن
diverted U منحرف کردن
diverts U منحرف کردن
skew U منحرف کج نگاه کردن
skewing U منحرف کج نگاه کردن
skews U منحرف کج نگاه کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
wring U منحرف کردن
wringing U منحرف کردن
wrings U منحرف کردن
distract U منحرف کردن توجه
distracts U منحرف کردن توجه
swerve U منحرف کردن
swerve U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerved U منحرف کردن
swerved U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves U منحرف کردن
swerves U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving U منحرف کردن
swerving U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
avert U منحرف کردن
averted U منحرف کردن
averting U منحرف کردن
averts U منحرف کردن
alienate U بیگانه کردن منحرف کردن
alienates U بیگانه کردن منحرف کردن
alienating U بیگانه کردن منحرف کردن
deflect U منحرف کردن منکسر کردن
deflect U منحرف کردن
deflected U منحرف کردن منکسر کردن
deflected U منحرف کردن
deflecting U منحرف کردن منکسر کردن
deflecting U منحرف کردن
deflects U منحرف کردن منکسر کردن
deflects U منحرف کردن
detour U خط سیر را منحرف کردن
detours U خط سیر را منحرف کردن
bend U منحرف کردن
pervert U منحرف کردن
perverting U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
antevert U به جلو منحرف کردن
call off U منحرف کردن
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
draw off U منحرف کردن
intervert U منحرف کردن
to call off U منحرف یامنصرف کردن
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
Other Matches
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
perverted U منحرف
awry U منحرف
perverts U منحرف
digressional U منحرف
deviator U منحرف
aberrant U منحرف
deviate U منحرف
perverting U منحرف
astray U منحرف
hell bent U منحرف
hell-bent U منحرف
perverse U منحرف
deviant U منحرف
deviants U منحرف
lost U منحرف
pervert U منحرف
deviates U منحرف
amiss U منحرف
deviated U منحرف
deviating U منحرف
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
step aside U منحرف شدن
deviator U منحرف شونده
digress U منحرف شدن
deflect U منحرف شدن
to step aside U منحرف شدن
deflecting U منحرف شدن
digressed U منحرف شدن
diversionary U منحرف کننده
swerve U منحرف شدن
pay off U منحرف شدن
swerves U منحرف شدن
swerving U منحرف شدن
swerved U منحرف شدن
deviate U منحرف شدن
deflected U منحرف شدن
digresses U منحرف شدن
deviated U منحرف شدن
divert U منحرف شدن
errant U منحرف بدنام
divertive U منحرف کننده
deviates U منحرف شدن
fall off U منحرف شدن
deviating U منحرف شدن
astray U منحرف بیراه
excurse U منحرف شدن
curve U کم کم منحرف شدن
curves U کم کم منحرف شدن
curving U کم کم منحرف شدن
perversity U منحرف بودن
digressing U منحرف شدن
deflects U منحرف شدن
diverted U منحرف شدن
hell bent U منحرف شده
digressively U بطور منحرف
diverts U منحرف شدن
hell-bent U منحرف شده
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
devious U غیر مستقیم منحرف
twisty U پیچ دار منحرف
deflecting electrode U صفحه منحرف کننده
back slide U منحرف شدن از مسیر
divertor switch U کلید منحرف کننده
oblique U غیر مستقیم منحرف
deflecting voltage U ولتاژ منحرف کننده
deflecting electrode U الکترد منحرف کننده
deflector plates U صفحههای منحرف کننده
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
jumps U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
diversionary attack U تک منحرف کننده توجه دشمن
sidetrack U از امر اصلی منحرف شدن
indivertible U انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
slip U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
sidetracked U از امر اصلی منحرف شدن
jumped U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
magnetic deflection field U میدان منحرف کننده مغناطیسی
wanders U اواره بودن منحرف شدن
wandered U اواره بودن منحرف شدن
wander U اواره بودن منحرف شدن
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
slipped U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
baffles U منحرف کننده جریان سیال
baffling U منحرف کننده جریان سیال
baffle U منحرف کننده جریان سیال
yawed U ازمسیر خود منحرف شدن
incorruptible U فساد نا پذیر منحرف نشدنی
baffled U منحرف کننده جریان سیال
yaw U ازمسیر خود منحرف شدن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
bolt U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium U منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolted U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
extravagate U ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
to veer off the street U از جاده منحرف شدن [ترا فیک]
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com