English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partial function U تابع جزئی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nest U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nests U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
retail bin U انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution U تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
equivalence U 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stubs U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbed U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
libraries U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
parcels U جزئی از یک کل
remotest U جزئی کم
sexpartite U شش جزئی
hexamerous U شش جزئی
haxamerous U شش جزئی
paultry U جزئی
partial U جزئی
snatchy U جزئی
minute U جزئی
remotest U جزئی
indifferent U جزئی
remoter U جزئی
remoter U جزئی کم
remote U جزئی
remote U جزئی کم
piddling U جزئی
potties U جزئی
potty U جزئی
peddling U جزئی
inconsiderable U جزئی
ternal U سه جزئی
two limbed U دو جزئی
triparite U سه جزئی
picayubnish U جزئی
trifling U جزئی
nominal U جزئی
adaphorous U جزئی
fiddling U جزئی
petty U جزئی
portions U جزئی
retail U جزئی
rush U جزئی
rushed U جزئی
rushing U جزئی
negligible U جزئی
peppercorn U جزئی
small U جزئی کم
smaller U جزئی کم
smallest U جزئی کم
portion U جزئی
peppercorns U جزئی
snatching U جزئی
paltry U جزئی
picayune U جزئی
duple U دو جزئی
snatched U جزئی
imperceptible U جزئی
snatch U جزئی
A part of the whole . U جزئی از کل
corpuscular U جزئی
parcel U جزئی از یک کل
snatches U جزئی
inappreciable U جزئی
pettily U بطور جزئی
partial competition U رقابت جزئی
incidental U جزئی ضمنی
partial adjustment U تعدیل جزئی
partial correctness U صحت جزئی
parial derivative U مشتق جزئی
pittance U مبلغ جزئی
partial adjustment U تطابق جزئی
detailing U جزئی از اثر
partial pressure U فشار جزئی
partial plan U برنامه جزئی
partial order U ترتیب جزئی
partial loss U زیان جزئی
particular average U خسارت جزئی
partial fraction U کسر جزئی
partial eqilibrium U تعادل جزئی
partial correlation U همبستگی جزئی
opuscule U اثر جزئی
nugae U نکات جزئی
negligibly U بطور جزئی
heptamerous U هفت جزئی
glim U درک جزئی
fractionary U جزئی خرد
fractional damage U خسارت جزئی
skirmish U جنگ جزئی
skirmishes U جنگ جزئی
flesh wound U زخم جزئی
fewtrils U چیز جزئی
extrinsic U جزئی ضمیمه
excursus U بحث جزئی
dodecamerous U دوازده جزئی
quadripartite U چهار جزئی
shading U اختلاف جزئی
retail U جزئی فروشی
fractionally U بطور جزئی
nuance U فرق جزئی
incomplete breakdown U شکست جزئی
partial U مغرض جزئی
detail U جزئی از اثر
multipartite U چند جزئی
minus cule U ریز جزئی
minuitae U نکات جزئی
minor elements U عناصر جزئی
minor constituent U عنصر جزئی
little U ناچیز جزئی
incidentals U رویداهای جزئی
inconspicuous U جزئی غیرمحسوس
lobed U چند جزئی
light laod U بار جزئی
it is immaterial U جزئی است
gewgaw U چیز جزئی
gewgaws U چیز جزئی
clause U جزئی از جمله
clauses U جزئی از جمله
insignificantly U بطور جزئی
nuances U فرق جزئی
retail bin U انبار جزئی
wholly or in part U جزئی یا کلی
nips U چیزی جزئی
retail dealer U جزئی فروش
particular average U خسارات جزئی
septempartite U هفت جزئی
quinquepartite U پنج جزئی
immaterial U معنوی جزئی
trivialism U چیز جزئی
nipped U چیزی جزئی
pair U هرچیز دو جزئی
drop in the bucket <idiom> U مقداری جزئی
a minor incident U یک حادثه جزئی
tertramerous U چهار جزئی
nip U چیزی جزئی
partial reduction coefficient U ضریب تقلیل جزئی
henpeck U کوشش درمداخلات جزئی
inappreciative U غیر محسوس جزئی
partial sum U حاصل جمع جزئی
to p an element to a word U جزئی از سر واژهای دراوردن
shade of meaning U اختلاف جزئی در معنی
partial equilibrium analysis U تحلیل تعادل جزئی
light damage U خسارت جزئی یا سبک
light load test U ازمایش بار جزئی
retail U بصورت جزئی فروختن
Order theory U ترتیب جزئی [ریاضی]
slight cold U سرما خوردگی کم یا جزئی
partial carry U رقم تقلی جزئی
pulls U برتری جزئی و مختصر
partial differential equation U معادلات دیفرانسیل جزئی
partial enhancement factor U ضریب تشدید جزئی
pull U برتری جزئی و مختصر
retail trade U معامله بصورت جزئی
par tial eclipse U کسوف یا خسوف جزئی
budges U تکان جزئی خوردن
budging U تکان جزئی خوردن
free of particular average U معاف از خسارات جزئی
hint U چیز خیلی جزئی
hinted U چیز خیلی جزئی
hints U چیز خیلی جزئی
budged U تکان جزئی خوردن
budge U تکان جزئی خوردن
giblet U خرده ریز جزئی
(not) know the first thing about something <idiom> U اطلاعات جزئی داشتن
A fundamental (slight) difference. U اختلاف اساسی ( جزئی )
re entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
flyspeck U چیز جزئی وبی اهمیت
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
compound U چند جزئی جسم مرکب
compounds U چند جزئی جسم مرکب
shadings U اختلاف جزئی سایه رنگ
light transition loss U تلف عبوری بار جزئی
shades U اختلاف جزئی سایه رنگ
shade U اختلاف جزئی سایه رنگ
compounded U چند جزئی جسم مرکب
iridectomy U بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
crawling peg U تغییرات جزئی در نرخ ارز
nugacity U چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
element U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
to plume oneself on something U برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
elements U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
commutator riple U تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
tromometer U الت سنجش زمین لرزههای جزئی
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
tail group U مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
de minimis U خیلی جزئی [که به حساب شمرده شود] [قانون]
fussily U ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
drop a hint <idiom> U فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
de minimis exception U به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
coarse sight U زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
stocker U اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology U بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
vapor pressure U فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
not stage U مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
nitralloy U قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
subjected U تابع
subjecting U تابع
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com