English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pop U بی مقدمه فشار اوردن
popped U بی مقدمه فشار اوردن
pops U بی مقدمه فشار اوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
popped U بی مقدمه اوردن
pop U بی مقدمه اوردن
pops U بی مقدمه اوردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
to bear pressure upon U فشار اوردن بر
stressing U فشار اوردن بر
stresses U فشار اوردن بر
overlaid U فشار اوردن
stress U فشار اوردن بر
squeezing U زور اوردن فشار
squeezes U زور اوردن فشار
squeezed U زور اوردن فشار
squeeze U زور اوردن فشار
to overstrain oneself U زیاد بخود فشار اوردن
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
poke check U فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
prologuize U مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize U مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin U اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
pitot static system U سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure U فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
cabin pressurization safety valve U شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio U نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic U دارای فشار یکسان خط هم فشار
lead-up U مقدمه
prefaced U مقدمه
preface U مقدمه
preliminarily U مقدمه
preludes U مقدمه
prefaces U مقدمه
prelude U مقدمه
preamble U مقدمه
foretoken U مقدمه
front matter U مقدمه
prima facia U مقدمه
lead up U مقدمه
protasis U مقدمه
prolegomenon U مقدمه
introduction U مقدمه
preambles U مقدمه
preparatory to U در مقدمه
prefacing U مقدمه
sudden U بی مقدمه
prelusion U مقدمه
snaps U بی مقدمه
sinfonia U مقدمه
snapping U بی مقدمه
overture U مقدمه
induction U مقدمه
preparatorily U مقدمه
inductility U مقدمه
inductions U مقدمه
overtures U مقدمه
snap U بی مقدمه
introductions U مقدمه
snapped U بی مقدمه
incipit U مقدمه
isagoge U مقدمه
setup U مقدمه چینی
forepart U سر ودست مقدمه
proem U مقدمه سراغاز
foreparts U سر ودست مقدمه
cold snap U یخ بندان بی مقدمه
cold snaps U یخ بندان بی مقدمه
exordium U مقدمه سردفتر
preamble U مقدمه نوشتن
preamble U مقدمه سند
major premise U مقدمه کبری
preamble of a treaty U مقدمه معاهده
minor premise U مقدمه صغری
preconidtion U شرط مقدمه
preliminarily U بطور مقدمه
antecedents U مقدم مقدمه
catastasis U دیباچه مقدمه
impulse buying U خرید بی مقدمه
antecedent U مقدم مقدمه
set up U مقدمه چینی
preamble of a statute U مقدمه قانون
preambles U مقدمه نوشتن
prelude to a play U مقدمه نمایش
lemma U مقدمه موضوع
preambles U مقدمه سند
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped U بچنگ اوردن گیر اوردن
preambles U سراغاز مقدمه کتاب
introductory U وابسته به مقدمه معارفهای
short U بی مقدمه پیش از وقت
shorter U بی مقدمه پیش از وقت
shortest U بی مقدمه پیش از وقت
it was a p to another book U مقدمه کتاب دیگربود
preamble U سراغاز مقدمه کتاب
prolegomenous U دارای مقدمه طولانی
protasis and epitasis U مقدمه و متن نمایش
prologues U مقدمه پیش گفتار
prologue U مقدمه پیش گفتار
i took him up short U بی مقدمه جلو او را گرفتم
proem U مقدمه سخنرانی شروع
exordial U مربوط به اغاز یا مقدمه
preambles U مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
precritical U مقدمه بحران قبل از وخامت
preamble U مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
this wind preludes thunder U این باد مقدمه رعد است
spate U تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
low head plant U نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to prefix a chapter to a book U فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
fronting U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
premises U خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor U تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber U مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level U سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer U ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure U فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system U شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
barometric pressure U فشار جو
pressures U فشار
low pressure U فشار کم
impact U فشار
atmospheric pressure U فشار جو
pressured U فشار
pressure curve U خم فشار
pressor U فشار زا
line of thrust U خط فشار
pressuring U فشار
isopiestic U هم فشار
thrusting U فشار
isobar U هم فشار
pushed U فشار
pressure sense U حس فشار
exertions U فشار
exertion U فشار
brunt U فشار
growing pains U فشار
sense of pressure U حس فشار
isobars U تک فشار
tension U فشار
pushes U فشار
tensions U فشار
back iron U بن فشار
compression U فشار
back pressure U پی فشار
thrusts U فشار
pressure U فشار
isobars U هم فشار
isobar U تک فشار
push U فشار
isobare U هم فشار
press U فشار
hydraulic pressure U فشار اب
water pressure U فشار اب
bunt U فشار با سر
pressure vessel U فشار
fantod U فشار
total pressure U فشار کل
pressing U فشار
violence U فشار
weight U فشار
zips U فشار
zipping U فشار
zipped U فشار
zip U فشار
ice push U فشار یخ
atmospheres U فشار جو
atmosphere U فشار جو
thrust U فشار
presses U فشار
strains U فشار
strain U فشار
distraint U فشار
constraint U فشار
stress U فشار
impacts U فشار
stroking U فشار با پا
stresses U فشار
strokes U فشار با پا
stroke U فشار با پا
stroked U فشار با پا
stressing U فشار
initial pressure U فشار ابتدایی
partial pressure U فشار جزیی
dynamic pressure U فشار پویا
barometric pressure U فشار بارومتری
dynamic pressure U فشار دینامیکی
low air pressure U فشار هوای کم
loss of pressure U افت فشار
drag mark U محل فشار
drag loading U فشار کششی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com