Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stranger
U
بیگانه کردن
estrangement
U
بیگانه کردن
estrangements
U
بیگانه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
avert
U
بیزار کردن بیگانه کردن
averted
U
بیزار کردن بیگانه کردن
averting
U
بیزار کردن بیگانه کردن
averts
U
بیزار کردن بیگانه کردن
alienate
U
بیگانه کردن منحرف کردن
alienates
U
بیگانه کردن منحرف کردن
alienating
U
بیگانه کردن منحرف کردن
estrange
U
بیگانه کردن دورکردن
foreignize
U
بیگانه کردن یاشدن
Other Matches
foreignism
U
رسم بیگانه بیگانه پرستی
strangest
U
بیگانه
alien
U
بیگانه
aliens
U
بیگانه
only
U
بس بیگانه
peregrine
U
بیگانه
xenophobe
U
بیگانه
outsiders
U
بیگانه
oversea
U
بیگانه
peregrin or rine
U
بیگانه
foreigner
U
بیگانه
strange
U
بیگانه
foreign
U
بیگانه
outsider
U
بیگانه
stranger
U
بیگانه
barbarians
U
بیگانه
barbarian
U
بیگانه
exotic
U
بیگانه
foreigners
U
بیگانه
barbarous
U
بیگانه
abroad
U
بیگانه
foreing currency
U
پول بیگانه
xenophobia
U
بیگانه ترسی
phagocytosis
U
بیگانه خواری
outlandish
U
بیگانه وار
xenophile
U
بیگانه دوست
foreignism
U
اصطلاح بیگانه
xenophobia
U
بیگانه هراسی
overseas
U
کشورهای بیگانه
foreignlegion
U
هنگ بیگانه
abroad
U
ممالک بیگانه
foreign subjects
U
اتباع بیگانه
xenocentrism
U
بیگانه محوری
xenoplastic
U
همزیست با بیگانه
loanword
U
واژه بیگانه
xenophile
U
بیگانه پرست
xenophilism
U
بیگانه پرستی
xenophilous
U
بیگانه پرست
holozoic
U
بیگانه خوار
xenophobe
U
بیگانه ترس
xenophobe
U
دشمن بیگانه
xenoglossophobia
U
هراس از زبانهای بیگانه
xenoglossophilia
U
عشق به زبانهای بیگانه
non-resident alien
[NRA]
U
بیگانه غیر مقیم
publican
U
بیگانه صاحب میخانه
publicans
U
بیگانه صاحب میخانه
barbarize
U
بیگانه یا وحشی شدن
currency
U
ارز پول بیگانه
currencies
U
ارز پول بیگانه
macrophage
U
یاخته بیگانه خواردرشت
strangely
U
بطور غریب یا بیگانه
he is no linguist
U
زبان بیگانه نمیداند
strangers
U
بطور غریب یا بیگانه
foreign value system
U
نظام ارزشی بیگانه
phagocyte
U
سلول بیگانه خوار
overseas agent
U
نماینده درکشور بیگانه
invasive exotic
U
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
invasive species
U
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
neophyte
U
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
the a.of boreign words
U
اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
indenting
U
سفارش خرید از کشور بیگانه
alien species
U
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
indents
U
سفارش خرید از کشور بیگانه
indent
U
سفارش خرید از کشور بیگانه
foreignize
U
حالت بیگانه دادن یایافتن
gringo
U
بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
exotic
U
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
gringos
U
بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
phagotroph
U
ریزه پرواره بیگانه خوار
tramontane
U
واقع در ماوراء جبال الپ بیگانه
phagocytize
U
در اثر بیگانه خواری تحلیل رفتن
barbarize
U
با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
enclave
U
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
alienability
U
قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
enclaves
U
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
exclave
U
ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
to purify the person language
U
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
short haul
U
کاروان دریایی که بین سواحل دو کشور بیگانه و ناشناس حرکت میکند
enclaves
U
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
short-haul
U
کاروان دریایی که بین سواحل دو کشور بیگانه و ناشناس حرکت میکند
enclave
U
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
ablegate
U
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
haulage
U
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
xenophile
U
بیگانه پرست اجنبی پرست
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com