Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
saddle nose
U
بینی فرو رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave
U
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
U
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
U
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
U
رفته رفته کوچک شدن
snub-nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum
U
حفرههای بینی پره بینی
guided propagation
U
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
U
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anticipated stock losses
U
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecasts
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecast
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
short tempered
U
از جا در رفته
gradually
U
رفته رفته
dislocated
U
در رفته
in process of time
U
رفته رفته
thrawart
U
در رفته
inchmeal
U
رفته رفته
gradually
<adv.>
U
رفته رفته
by degrees
<adv.>
U
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
U
رفته رفته
departed
U
رفته
by inches
U
رفته رفته
frenetical
U
از جا در رفته
overalls
U
رویهم رفته
on average
[on av.]
U
روی هم رفته
in the a
U
روی هم رفته
off shade
U
رنگ رفته
red-hot
U
ازجادر رفته
in the lump
U
روی هم رفته
first and last
U
روی هم رفته
all told
U
روی هم رفته
overall
U
رویهم رفته
deep-set
U
فرو رفته
day a day
U
روی هم رفته
weatherbeaten
U
رنگ و رو رفته
he knew that i had gone
U
او میدانست که من رفته ام
smudgy
U
رنگ و رو رفته
pallid
U
رنگ رفته
unbridle
U
مهاردر رفته
exhausted
U
تحلیل رفته
by and large
<idiom>
U
روی هم رفته
truncated soil
U
خاک رو رفته
i have been to paris
U
پاریس رفته ام
iam bored
U
حوصله ام سر رفته
smudgiest
U
رنگ و رو رفته
smudgier
U
رنگ و رو رفته
averagly
U
روی هم رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
averaging
U
روی هم رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
consumptives
U
تحلیل رفته
madding
U
از کوره در رفته
on a par
U
روی هم رفته
sunken
U
فرو رفته
averages
U
روی هم رفته
altogether
U
روی هم رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
neatest
U
شسته و رفته
emaciated
U
گوشت رفته
frantic
U
ازکوره در رفته
consumptive
U
تحلیل رفته
average
U
روی هم رفته
averaged
U
روی هم رفته
defunct
U
ازبین رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
pulled
U
تحلیل رفته
windswept
U
بر باد رفته
retreating forehead
U
پیشانی تو رفته
gone
<adj.>
U
از دست رفته
frenzied
U
ازجا در رفته
it has escaped my remembrance
U
از خاطرم رفته
away
U
غایب رفته
averaged
U
روی هم رفته
cavetto
U
[پخی تو رفته]
neat
U
شسته و رفته
extinct
U
ازبین رفته
all in all
U
روی هم رفته
I'm glad he's gone.
U
خوشحالم که او رفته.
jitters
U
از کوره در رفته
neater
U
شسته و رفته
overseen
U
غلط رفته
chafed
U
پوست رفته
retreating chin
U
چانه عقب رفته
forged side
U
سطح فرو رفته
what is done cannot be undone
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
revendication
U
استردادزمین ازدست رفته
furibund
U
اشفته ازجادر رفته
income forgone
U
درامداز دست رفته
lost
U
از دست رفته ضایع
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
he must have gone
U
باید رفته باشد
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
he is off to the war
U
رفته است به جنگ
lorn
U
از دست رفته بربادرفته
we cannot undo the past
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
sunken eyes
U
چشمان فرو رفته
palest
U
رنگ رفته بی نور
powers
U
توان از دست رفته
I feel pins and needles in my foot.
U
پایم خواب رفته
you are mistaken
U
خطا رفته اید
washed up
U
بکلی تحلیل رفته
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
advanced pawn
U
پیاده پیش رفته
As limp as a rag.
U
شل واز حال رفته
ha-ha
U
دیوار فرو رفته
go out the window
<idiom>
U
اثرش از بین رفته
powering
U
توان از دست رفته
powered
U
توان از دست رفته
paler
U
رنگ رفته بی نور
pale
U
رنگ رفته بی نور
neat
U
شسته و رفته مرتب
tacky
U
رنگ ورو رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes.
U
امیدها ی بر باد رفته
Have you been there recently (lately)
U
تازگیها آنجا رفته ای ؟
neater
U
شسته و رفته مرتب
neatest
U
شسته و رفته مرتب
power
U
توان از دست رفته
He is on leave of absence .
U
مرخصی رفته است
the cork went off with apop
U
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye.
U
چیزی توی چشمم رفته.
sold
U
فروخته شده بفروش رفته
macaroni
U
ماکارونی جوان خارج رفته
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
up to the ears
U
غرق سرا پا فرو رفته
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
wear off
U
فرسوده و از بین رفته شدن
lost
U
از دست رفته تلف شده
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
predicting interval
U
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
intake
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority
U
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
To make amends to someone for an injury.
U
وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
intakes
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses.
U
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
cost of sales
U
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone
U
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
U
نمی دانم کدام گوری رفته است
drags
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi
U
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drag
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme
U
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
mattoid
U
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
gapeworm
U
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
poppyhead
U
تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Nothing can.compensate for the loss ones health.
U
هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
Cinquecento
U
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
weathered rocks
U
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
abio
U
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
Creches
U
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
yin yang
U
مرد و زن
[نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
VT terminal emulation
U
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
diptych
U
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
antihistamine
U
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
leiwen
U
لی وان
[در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
parmakli
U
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation
U
روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella
U
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
nozzles
U
بینی
snivelling
U
اب بینی
nozzle
U
بینی
mucus of the nose
U
اب بینی
chiromancy
U
کف بینی
nasally
U
از بینی
sniveling
U
اب بینی
rhinologist
U
بینی
snivelled
U
اب بینی
sniveled
U
اب بینی
snivel
U
اب بینی
hand reading
U
کف بینی
snivels
U
اب بینی
pecker
U
بینی
snoot
U
بینی
the handle of the face
U
بینی
noses
U
بینی
cross eye
U
دو بینی
nose
U
بینی
palmistry
U
کف بینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com