Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pest house
U
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pesthouse
U
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
conveniency
U
راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
fielo hospital
U
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
plaguy
U
طاعونی
pestilent
U
طاعونی
plaguey
U
طاعونی
comfortableness
U
اسایش
grith
U
اسایش
weals
U
اسایش
weal
U
اسایش
welfare
U
اسایش
comforts
U
اسایش
rests
U
اسایش
comforting
U
اسایش
comfort
U
اسایش
comforted
U
اسایش
comfortably
U
به اسایش
rest
U
اسایش
the rough and the smooth
U
اسایش وسختی
reliever
U
اسایش دهنده
security
U
اسایش خاطر
comfort
U
اسایش دادن
comforted
U
اسایش دادن
comforting
U
اسایش دادن
tranquility
U
اسایش خاطر
heartsease
U
اسایش فکری
tranquillity
U
اسایش خاطر
relaxation time
U
زمان اسایش
flag of convenience
U
پرچم اسایش
flags of convenience
U
پرچم اسایش
easement
U
راحتی اسایش
comforts
U
اسایش دادن
relief
U
ترمیم اسایش خاطر
heart sease
U
اسایش قلب اسودگی خاطر
bother
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothering
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothers
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
to i. upon any one's privacy
U
مخل تنهایی و اسایش کسی شدن
bothered
U
زحمت دادن مخل اسایش شدن
to disturb any one's privacy
U
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
liberty civil
U
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
an intrusive person
U
کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
hospitalises
U
در بیمارستان
hospitalised
U
در بیمارستان
hospitalising
U
در بیمارستان
hospitalize
U
در بیمارستان
hospitalized
U
در بیمارستان
hospitalizes
U
در بیمارستان
hospitalizing
U
در بیمارستان
hospital
U
بیمارستان
hospitals
U
بیمارستان
pay-bed
U
بیمارستان
field hospital
U
بیمارستان صحرایی
infirmarian
U
متصدی بیمارستان
leper hospital
U
بیمارستان مبروصین
field hospitals
U
بیمارستان صحرایی
admission
U
پذیرش به بیمارستان
open hospital
U
بیمارستان ازاد
hotel-Dieu
U
بیمارستان فرانسوی
hospitalism
U
بیمارستان زدگی
hospitaler
U
ساکن بیمارستان
sanitariums
U
بیمارستان مسلولین
sanatoriums
U
بیمارستان مسلولین
sanatorium
U
بیمارستان مسلولین
hospices
U
اسایشگاه بیمارستان
hospice
U
اسایشگاه بیمارستان
sanatoria
U
بیمارستان مسلولین
clinics
U
مطب بیمارستان
day hospital
U
بیمارستان روزانه
ambulance
U
بیمارستان سیار
hospital ship
U
ناو بیمارستان
ambulances
U
بیمارستان سیار
clinic
U
مطب بیمارستان
debarkation hospital
U
بیمارستان موقت
psychiatric hospital
U
بیمارستان روانی
in-patients
U
بیمار بستریدر بیمارستان
sickbed
U
تخت مریض یا بیمارستان
Take me to the hospital?
U
مرا به بیمارستان ببرید.
in-patient
U
بیمار بستریدر بیمارستان
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
sickbeds
U
تخت مریض یا بیمارستان
wardroom
U
سالن بیماران بیمارستان
sick slip
U
برگ اعزام به بیمارستان
outpatient
U
بیمار سرپایی بیمارستان
convalescent center
U
بیمارستان ثابت منطقهای
lock hospital
U
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
sanatarium
U
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanitorium
U
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
bed capacity
U
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
Operation room.
U
اتاق عمل ( بیمارستان )
inpatient
U
بیماری که در بیمارستان میخوابد
house surgeon
U
جراح مقیم بیمارستان
hospitalized prisoners
U
زندانیان بستری در بیمارستان
unlawful assembly
U
در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
hospital infection committee
U
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interne
U
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
emergency admission
U
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
an in patient
U
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient
U
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
residency
U
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
U
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
U
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
to intrude upon a person
U
مخل اسایش کسی شدن مزاحم کسی شدن
infirmary
U
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmaries
U
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com