English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
field hospital U بیمارستان صحرایی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bleacher U صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
fielo hospital U بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
hospitalising U در بیمارستان
hospitalises U در بیمارستان
hospitalize U در بیمارستان
hospitalizing U در بیمارستان
hospital U بیمارستان
hospitals U بیمارستان
pay-bed U بیمارستان
hospitalised U در بیمارستان
hospitalizes U در بیمارستان
hospitalized U در بیمارستان
day hospital U بیمارستان روزانه
debarkation hospital U بیمارستان موقت
hotel-Dieu U بیمارستان فرانسوی
open hospital U بیمارستان ازاد
hospitalism U بیمارستان زدگی
psychiatric hospital U بیمارستان روانی
sanatoria U بیمارستان مسلولین
admission U پذیرش به بیمارستان
sanitariums U بیمارستان مسلولین
sanatoriums U بیمارستان مسلولین
sanatorium U بیمارستان مسلولین
leper hospital U بیمارستان مبروصین
clinics U مطب بیمارستان
infirmarian U متصدی بیمارستان
hospitaler U ساکن بیمارستان
hospital ship U ناو بیمارستان
ambulances U بیمارستان سیار
hospice U اسایشگاه بیمارستان
clinic U مطب بیمارستان
hospices U اسایشگاه بیمارستان
ambulance U بیمارستان سیار
campestral U صحرایی
outdoor U صحرایی
sick slip U برگ اعزام به بیمارستان
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
wardroom U سالن بیماران بیمارستان
bed capacity U فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
sanatarium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
convalescent center U بیمارستان ثابت منطقهای
pesthouse U بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
outpatient U بیمار سرپایی بیمارستان
lock hospital U بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
inpatient U بیماری که در بیمارستان میخوابد
sanitorium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sickbeds U تخت مریض یا بیمارستان
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
sickbed U تخت مریض یا بیمارستان
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Take me to the hospital? U مرا به بیمارستان ببرید.
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
in-patient U بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients U بیمار بستریدر بیمارستان
field wire U سیم صحرایی
landrail U ابچلیک صحرایی
outsentry U پاسدار صحرایی
field radio U بی سیم صحرایی
field ration U جیره صحرایی
field shop U کارگاه صحرایی
gerbille U موش صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
fieldartillery U توپخانه صحرایی
field stockade U ذخایر صحرایی
field work U کار صحرایی
orienteering U مسابقهی دو صحرایی
call boxes U تلفن صحرایی
call box U تلفن صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
prison camps U زندان صحرایی
scabiosa U مامیثای صحرایی
fieldmouse U موش صحرایی
ratton U موش صحرایی
out guard U گشتی صحرایی
latrine U توالت صحرایی
mentha piperita U نعناع صحرایی
fieldmice U موش صحرایی
voles U موش صحرایی
can U مستراح صحرایی
corn mayweed U بابونه صحرایی
gerbils U موش صحرایی
drumhead court martial U محاکمه صحرایی
english mercury U اسفناج صحرایی
good henry U اسفناج صحرایی
good king U اسفناج صحرایی
corn parsley U جعفری صحرایی
caracal U گربه صحرایی
bindweed U نیلوفر صحرایی
vole U موش صحرایی
crab apples U سیب صحرایی
crab apple U سیب صحرایی
field glasses U عینک صحرایی
cans U مستراح صحرایی
canning U مستراح صحرایی
abutilon U خطمی صحرایی
oat U جو صحرایی یولاف
pavilions U چادر صحرایی
fiedl fortifications U استحکامات صحرایی
field archery U تیراندازی صحرایی
field notes U یادداشتهای صحرایی
artillery U توپخانه صحرایی
field glass U دوربین صحرایی
field gun U توپ صحرایی
field kitchen U اشپزخانه صحرایی
field laboratory U ازمایشگاه صحرایی
field maintenance U نگهداری صحرایی
rat U موش صحرایی
field exercise U تمرین صحرایی
field exercise U خدمات صحرایی
field army U ارتش صحرایی
pavilion U چادر صحرایی
gerbil U موش صحرایی
field atrillery U توپخانه صحرایی
hospital infection committee U کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interne U یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
emergency admission U پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
pest house U بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
dodder U کتان صحرایی لرزیدن
dodders U کتان صحرایی لرزیدن
field U زمینه رزمی صحرایی
fields U زمینه رزمی صحرایی
fielded U زمینه رزمی صحرایی
field arrow U تیرهای تیراندازی صحرایی
tare U ویسیای صحرایی ماشک
hunter's round U نوعی مسابقه صحرایی
field officer U افسر عملیات صحرایی
convertible table U میز صحرایی تا شونده
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field manual U ائین نامه صحرایی
fieldpiece U تفنگ یا توپ صحرایی
hudson seal U خز موش صحرایی امریکا
out patient U بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient U بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
lemmings U موش صحرایی قطب شمال
lemming U موش صحرایی قطب شمال
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
field commands U یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
hock U گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
coyote U گرگ صحرایی امریکای شمالی
coyotes U گرگ صحرایی امریکای شمالی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ess U دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
peafowl U قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
equestrian events U مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
green U چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
greenest U چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
out post U پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
pioneer heliport U فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
central pastry kitchen U اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
infirmaries U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
camp chair U صندلی سفری صندلی صحرایی
hares U خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
hare U خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com