Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overvalue
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalued
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvaluing
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
valuer
U
ارزش قائل شونده
valuers
U
ارزش قائل شونده
prize
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
valorize
U
ارزش قائل شدن برای
Other Matches
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
U
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
U
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added
U
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
U
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
U
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
tellers
U
قائل
teller
U
قائل
currency devaluation
U
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
disallowing
U
قائل نشدن
euhemerism
U
قائل شدن
ditheist
U
قائل بدوخدا
disallowed
U
قائل نشدن
disallow
U
قائل نشدن
disallows
U
قائل نشدن
discriminator
U
قائل به تبعیض
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
discriminates
U
تبعیض قائل شدن
to d. a distinction
U
فرقی قائل شدن
discriminated
U
تبعیض قائل شدن
forjudge
U
تبعیض قائل شدن
discriminate
U
تبعیض قائل شدن
make an exception
U
استثناء قائل شدن
forejudge
U
تبعیض قائل شدن
price
U
بها قائل شدن
prices
U
بها قائل شدن
externalizes
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalized
U
واقعیت خارجی قائل شدن
demurring
U
استثنا قائل شدن تاخیر
externalising
U
واقعیت خارجی قائل شدن
deification
U
قائل به الوهیت شخص یاچیزی
demurs
U
استثنا قائل شدن تاخیر
externalize
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalised
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalises
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing
U
واقعیت خارجی قائل شدن
dualize
U
دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
preferentially
U
با قائل شدن حقوق امتیازی
stand in awe of
<idiom>
U
احترام قائل شدن برای
segregating
U
تبعیض نژادی قائل شدن
segregates
U
تبعیض نژادی قائل شدن
segregate
U
تبعیض نژادی قائل شدن
to make an exception
U
استثنا کردن یا قائل شدن
demur
U
استثنا قائل شدن تاخیر
demurred
U
استثنا قائل شدن تاخیر
deified
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
favoritism
U
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
deifying
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
monolater
U
قائل بچند خداو پرستنده یکی
deify
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
deifies
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
to tread on somebody's foot
<idiom>
U
برای کسی تبعیض قائل شدن
specifying
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
euhemerize
U
اساس تاریخی قائل شدن برای
to hold somebody in esteem
U
برای کسی احترام قائل شدن
specify
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
specifies
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphize
U
جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
anthropomorphism
U
قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
ritualize
U
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
nonmonetarists
U
ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
differentiating
U
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiates
U
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiate
U
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
value
U
ارزش
valuing
U
ارزش
values
U
ارزش
market value
U
ارزش
naught
U
بی ارزش
no par
U
بی ارزش
rewarding
U
پر ارزش
picayubnish
U
بی ارزش
picayune
U
بی ارزش
regardant
U
با ارزش
shotten
U
بی ارزش
trivalence
U
سه ارزش
trivalency
U
سه ارزش
worthiness
U
ارزش
worm eaten
U
بی ارزش
low level
U
کم ارزش
low grade
U
کم ارزش
junky
U
بی ارزش
treasure
U
با ارزش
worthless
U
بی ارزش
big ticket
U
با ارزش
brummagem
U
بی ارزش
brummagem
U
کم ارزش
fustian
U
بی ارزش
good for nothing
U
بی ارزش
small change
U
کم ارزش
unvalued
U
بی ارزش
cost
U
ارزش
punk
U
بی ارزش
worth
U
ارزش
valueless
U
بی ارزش
punks
U
بی ارزش
rubbish
U
بی ارزش
raffish
U
بی ارزش
prices
U
ارزش
avail
U
ارزش
price
U
ارزش
worth
U
با ارزش
esteem
U
رعایت ارزش
use value
U
ارزش استفاده
final value
U
ارزش نهایی
premium
U
اضافه ارزش
undervaluation
U
کم ارزش گذاری
use by value
U
استفاده با ارزش
premiums
U
اضافه ارزش
truth value
U
ارزش درستی
value theory
U
نظریه ارزش
influence value
U
ارزش تاثیر
increase in value
U
افزایش ارزش
threshold value
U
ارزش استانهای
tinker's dam
U
چیزبی ارزش
tinker's damn
U
چیزبی ارزش
heating value
U
ارزش گرمایی
heat value
U
ارزش گرمایی
heat of combustion
U
ارزش گرمایی
gross value
U
ارزش ناخالص
face value
U
ارزش صوری
disvalue
U
بی ارزش کردن
differential cost
U
ارزش نهایی
diagnostic value
U
ارزش تشخیصی
value analysis
U
تحلیل ارزش
value as security
U
ارزش تضمین
value date
U
تاریخ ارزش
value for money
U
ارزش پول
value in exchange
U
ارزش مبادله
decrease in value
U
کاهش ارزش
declared value
U
ارزش افهارشده
value added
U
ارزش افزوده
face value
U
ارزش اسمی
use value
U
ارزش استعمال
expected value
U
ارزش منتظره
exchange value
U
ارزش مبادلهای
exchange value
U
ارزش مبادله
valorization
U
تعیین ارزش
junk
U
کهنه و کم ارزش
valuably
U
بطور با ارزش
equity capital
U
ارزش ویژه
end value
U
ارزش انتهایی
economic value
U
ارزش اقتصادی
value in use
U
ارزش استفاده
objective value
U
ارزش واقعی
place value
U
ارزش مکانی
net net worth
U
ارزش خالص
present value
U
ارزش حال
present value
U
ارزش فعلی
valence
U
توان ارزش
present worth
U
ارزش حال
present worth
U
ارزش فعلی
prime cost
U
ارزش اولیه
depreciation
U
کم ارزش شمردن
net price
U
ارزش خالص
net value
U
ارزش خالص
objective value
U
ارزش عینی
numerical value
U
ارزش عددی
rubbish
U
چیزپست و بی ارزش
nominal value
U
ارزش اسمی
paradox of value
U
تناقض ارزش
penny worth
U
ارزش یک پنی
par value
U
ارزش اسمی
net worth
U
ارزش خالص
monetary value
U
ارزش پولی
production cost
U
ارزش ساخت
meed
U
پاداش ارزش
loan value
U
ارزش وام
limiting value
U
ارزش نهایی
salvage value
U
ارزش بازیافتنی
scale value
U
ارزش مقیاسی
store of value
U
منبع ارزش
subjective value
U
ارزش ذهنی
surplus value
U
ارزش اضافی
it is of little worth
U
کم ارزش است
surrender value
U
ارزش بازخرید
intrinsic value
U
ارزش ذاتی
survival value
U
ارزش بقا
loan value
U
ارزش استقراض
logical value
U
ارزش منطقی
market value
U
ارزش بازاری
quantitative value
U
ارزش کمی
quantitative value
U
ارزش مقداری
manufacture cost
U
ارزش ساخت
man friday
U
کمک با ارزش
real value
U
ارزش واقعی
maintenance cost
U
ارزش نگهداری
rental value
U
ارزش اجارهای
salavage value
U
ارزش اسقاطی
loss of value
U
افت ارزش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com