English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take in sail U جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
biblical proportions U به اندازه بسیار زیاد [بزرگ]
arbalist U وسیله اندازه گیری ارتفاعات زیاد
arbalest U وسیله اندازه گیری ارتفاعات زیاد
over freight U بار بیش از اندازه هوایی یابار ارسالی زیاد از حد
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
paired registers U دو ثبات پایه با اندازه کلمه که با هم به عنوان یک ثبات با طول زیاد به کار می روند.
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
To roll up the map. , U نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
fakes U حلقه کردن پیچیدن
fake U حلقه کردن پیچیدن
faked U حلقه کردن پیچیدن
reef U پیچیدن و جمع کردن بادبان
reefs U پیچیدن و جمع کردن بادبان
belay U وسیله پیچیدن محاط کردن
to fold up U تاه زدن وکوچک کردن پیچیدن
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
shoots U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
heighten U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
to run rup U زیاد کردن
add زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
increase U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
propagating U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
overloads U زیاد پر کردن
increased U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
overstock U زیاد پر کردن
size U به اندازه کردن
sizes U به اندازه کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
adding U زیاد کردن برد
to overwork oneself U زیاد کار کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
adds U زیاد کردن برد
overestimates U زیاد براورد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
add U زیاد کردن برد
make much of U استفاده زیاد کردن از
overheated U زیاد گرم کردن
overheat U زیاد گرم کردن
superheat U گرم کردن زیاد
overwork U کار زیاد کردن
propagates U زیاد کردن پروردن
overestimate U زیاد براورد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
propagated U زیاد کردن پروردن
overheats U زیاد گرم کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
overfreight U زیاد بار کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
overworks U کار زیاد کردن
overworking U کار زیاد کردن
overload U زیاد بار کردن
overworked U کار زیاد کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
overrating U زیاد براورد کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overrated U زیاد براورد کردن
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
overpress U زیاد پافشاری کردن در
overrates U زیاد براورد کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
overloaded U زیاد بار کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
strains U کوشش زیاد کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
strain U کوشش زیاد کردن
overrate U زیاد براورد کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
overloads U زیاد بار کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
to a agarment to the body U جامهای را اندازه تن کردن
gauge=gage U اندازه کردن اشل
vary infinitely U بی اندازه تغییر کردن
to take measures U اندازه گیری کردن
superpurgation U بی اندازه ازکار کردن
measure U اندازه گیری کردن
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
burden U بار کردن به اندازه فرفیت
to fit U برازاندن [اندازه کردن] جامه
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
burdens U بار کردن به اندازه فرفیت
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
meters U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to overexert U خود را بیش از اندازه خسته کردن
to fit a dress on somebody U جامه ای را برای کسی اندازه کردن
live up to one's income U به اندازه درامد خود خرج کردن
metres U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
metre U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
minimise U کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
sizes U سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
metre U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
size U سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
meter U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com