English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
over estimate U بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overcapitalize U بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
to overcapitalize a company U سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
underrating U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
cambridge equation U نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
excessive U بیش ازاندازه
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter U ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
run into the ground <idiom> U بیش ازاندازه کارکشیدن
undersized U کوچکتر ازاندازه معمولی
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
slather U مقدار فراوان بیش ازاندازه
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
long haired U علاقمندی وافر وبیش ازاندازه
longhair U علاقمندی وافر وبیش ازاندازه
architecture proper U معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
concrete U : واقعی
literal U واقعی
McCoy U واقعی
virtual U واقعی
positive U واقعی
true life U واقعی
actuals U واقعی
unfeigned U واقعی
card-carrying U واقعی
objective U واقعی
objectives U واقعی
right U واقعی
real U واقعی
ex post saving U واقعی
veritable U واقعی
ex post U واقعی
righting U واقعی
veridical U واقعی
righted U واقعی
factual U واقعی
very U واقعی
actual U واقعی
factually U واقعی
lifelike U واقعی
veracious U واقعی
essentials U واقعی
essential U واقعی
carry ineffect U واقعی کردن
implement U واقعی کردن
put ineffect U واقعی کردن
make something happen U واقعی کردن
objective data U دادههای واقعی
objective value U ارزش واقعی
put inpractice U واقعی کردن
carry into effect U واقعی کردن
out of pocket expenses U هزینه واقعی
actualize U واقعی کردن
jisen U مبارزه واقعی
make a reality U واقعی کردن
put into practice U واقعی کردن
never-never land U غیر واقعی
never-never U غیر واقعی
actual expenses U مخارج واقعی
put into effect U واقعی کردن
incidental expenses U هزینههای واقعی
airy-fairy U غیر واقعی
bring into being U واقعی کردن
actualise [British] U واقعی کردن
historical costs U هزینه واقعی
true vertical U قائم واقعی
unrealistic U غیر واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real earnings U درامدهای واقعی
real fluid U سیال واقعی
real income U درامد واقعی
down-to-earth U حقیقی واقعی
down to earth U حقیقی واقعی
real memory U حافظه واقعی
real mode U حالت واقعی
real numbers U اعداد واقعی
nominal U غیر واقعی
matter-of-fact U بطور واقعی
real capital U سرمایه واقعی
real score U نمره واقعی
real sector U بخش واقعی
real storage U انباره واقعی
true slump U نشست واقعی
real value U ارزش واقعی
real wage U مزد واقعی
true power U توان واقعی
insubstantial U غیر واقعی
unrealistically U غیر واقعی
true form U فرم واقعی
true complement U مکمل واقعی
true complement U متمم واقعی
real address آدرس واقعی
real anxiety U اضطراب واقعی
matter of fact U بطور واقعی
fulfill [American] U واقعی کردن
actual cost U هزینه واقعی
actual loss U زیان واقعی
realize U واقعی کردن
realized U واقعی کردن
actual damage U خسارت واقعی
practicals U واقعی کارازموده
actual parameter U پارامتر واقعی
practical U واقعی کارازموده
actual price U قیمت واقعی
actual saving U پس انداز واقعی
actual self U خود واقعی
genuine U واقعی حقیقی
actual address U نشانی واقعی
actual income U درامد واقعی
realised U واقعی کردن
realises U واقعی کردن
actual key U کلید واقعی
true U واقعی حقیقی
realising U واقعی کردن
truest U واقعی حقیقی
actual load U بار واقعی
actual argument U نشانوند واقعی
realizes U واقعی کردن
life-size U اندازه واقعی
truer U واقعی حقیقی
carry out U واقعی کردن
bring inbeing U واقعی کردن
very U واقعی فعلی
accomplish U واقعی کردن
true north U شمال واقعی
unreal U غیر واقعی
real U واقعی موجود
realizing U واقعی کردن
life size U اندازه واقعی
execute U واقعی کردن
actualize واقعی کردن
actual velocity U سرعت واقعی
true meridian U نصف النهار واقعی
real balance effect U اثر مانده واقعی
false U ساختگی غیر واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
ideal U مطابق نمونه واقعی
real national income U درامد ملی واقعی
ideals U مطابق نمونه واقعی
real money supply U عرضه واقعی پول
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
objectively U بطور واقعی یا خارجی
actual neurosis U روان رنجوری واقعی
real will U نظریه اراده واقعی
actual velocity of ground water U سرعت واقعی اب زیرزمینی
conductance U مقدار هدایت واقعی
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
no par U بدون ارزش واقعی
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
unreal U غیر واقعی خیالی
in the clouds <idiom> U دور از زندگی واقعی
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
pepper corn rent U اجاره غیر واقعی
inesse U دارای هستی واقعی
actual instruction U دستور العمل واقعی
actual investment U سرمایه گذاری واقعی
real investment U سرمایه گذاری واقعی
home whistle U امتیاز واقعی یا فرضی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
pragmatize U واقعی نشان دادن
sterling U فاهر وباطن یکی واقعی
entitative U واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
abstracting U جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
incidence U تعلق واقعی مالیات مشمولیت
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
abstracts U جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
actual carrier U موسسه حمل و نقل واقعی
actual decimal point U نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
undervaluing U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
abstractionism U مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
psych out <idiom> U پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
abstractions U ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
to put it on U پیش از اندازه واقعی نشان دادن
abstraction U ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
undervaluation U تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
underlet U کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
rectification U تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
that was a quasi war U جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
nominal value U قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
foreshortening U نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
declination U مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
characteristic strength U مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com