Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to talk in a whisper
U
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pinhole
U
سوراخ کردن برای گوشی یاز
binaural
U
دو گوشی
sonifer
U
گوشی
telephone earphone
U
گوشی
triangularity
U
سه گوشی
headset
U
گوشی سر
otophone
U
گوشی
hand set
U
گوشی
headphone
U
گوشی
head reciever
U
گوشی
aural
U
گوشی
head phone
U
گوشی سر
headsets
U
گوشی
ear trumpet
U
گوشی
auric
U
گوشی
headsets
U
گوشی سر
headset
U
گوشی
triangular
U
سه گوشی
uniaural
U
یک گوشی
receiver
U
گوشی
receivers
U
گوشی
earphones
U
گوشی تلفن
whisper
U
بیخ گوشی
auricular
U
گوشی سماعی
earphones
U
بلندگوی گوشی
earphone
U
گوشی تلفن
septangular
U
هفت گوشی
susurration
U
بیخ گوشی
gamesomeness
U
بازی گوشی
whispered
U
بیخ گوشی
stethoscope
U
گوشی پزشکی
whispering
U
بیخ گوشی
whispers
U
بیخ گوشی
stethoscopes
U
گوشی طبی
stethoscope
U
گوشی طبی
headset
U
گوشی سر تلفن
hand set
U
گوشی تلفن
earphone
U
بلندگوی گوشی
dichotic listening
U
شنود دو گوشی
dichotic stimulation
U
تحریک دو گوشی
telephone earphone
U
گوشی تلفن
diotic stimulation
U
تحریک دو گوشی
telephone receiver
U
گوشی تلفن
entotic
U
درون گوشی
headsets
U
گوشی سر تلفن
receivers
U
گوشی تلفن
head phone
U
گوشی بی سیم
monaural hearing
U
شنوایی یک گوشی
receiver
U
گوشی تلفن
wire-tap
U
نهان گوشی تلفنی
otic
U
وابسته بشنوایی گوشی
stethoscopes
U
گوشی ضربان سنج
wire-taps
U
نهان گوشی تلفنی
stethoscope
U
گوشی ضربان سنج
acoustical trumpet
U
گوشی برای کرها
wire-tapped
U
نهان گوشی تلفنی
jack
U
باربردار قلاب گوشی
stethoscope
U
استتوسکوپ
[گوشی پزشکی]
jacks
U
باربردار قلاب گوشی
Please do not hang up!
U
گوشی را نگه دارید!
otogenic tone
U
زنگ زدن گوشی
thumb screw
U
پیچ گوشی دار
wire-tapping
U
نهان گوشی تلفنی
side tone
U
صدای جانبی گوشی
he rounded me in the ear that
U
در گوشی بمن گفت
head phone
U
گوشی کلهای بی سیم
thumb nut
U
مهره گوشی دار
stethoscopy
U
معاینه بوسیله گوشی طبی
gavel
U
[سه گوشی کنار شیروانی]
[معماری]
pegbox
U
سرساز که جای گوشی انهاست
cordless phone
U
گوشی تلفن بی سیم
[مخابرات]
Hold the line, please!
U
لطفا گوشی را نگه دارید!
cordless telephone
U
گوشی تلفن بی سیم
[مخابرات]
aural
U
مربوط به گوش یا سامعه گوشی
cordless
[cordless telephone]
U
گوشی تلفن بی سیم
[مخابرات]
cross-gable
U
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
gables
U
سه گوشی کنار شیروانی دیوار کناری
gable
U
سه گوشی کنار شیروانی دیوار کناری
magic square
U
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
parotitic
U
دچار اماس در غده بنا گوشی
ear tab
U
گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
ear cap
U
گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
stethoscopic
U
وابسته به گوشی طبی یاضربان سنج
fur ruff
U
قسمت پشم دار دور کلاه گوشی
parotid duct
U
لولهای که از غده بنا گوشی بدهان میرود
french telephone
U
تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
head set
U
یک زوج گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره روی سر ثابت میشود
gables
U
سرپناه سه گوش سقف سراشیب از دو سمت سه گوشی کنار شیروانی لچکی
gable
U
سرپناه سه گوش سقف سراشیب از دو سمت سه گوشی کنار شیروانی لچکی
head phone
U
گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود
stereo
U
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereos
U
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereophonic
U
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
internal wrenching bolt
U
پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
whisperingly
U
به نجوا نجوا کنان سر گوشی اهسته
gurgling
U
شرشر کردن
gurgled
U
شرشر کردن
gurgle
U
شرشر کردن
gurgles
U
شرشر کردن
gurgled
U
شرشر
guggle
U
شرشر
gurgling
U
شرشر
gurgle
U
شرشر
freshet
U
شرشر
gurgles
U
شرشر
purling
U
صدای شرشر
purls
U
صدای شرشر
purl
U
صدای شرشر
purled
U
صدای شرشر
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
rant
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranted
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complemented
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
turn thumbs down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declares
U
افهار کردن گفتن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
declare
U
افهار کردن گفتن
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
declaring
U
افهار کردن گفتن
rumored
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicating
U
تفویض کردن ترک گفتن
cited
U
اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
abdicates
U
تفویض کردن ترک گفتن
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
cites
U
اتخاذ سند کردن گفتن
abdicated
U
تفویض کردن ترک گفتن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
rumour
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
citing
U
اتخاذ سند کردن گفتن
rumours
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumor
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
tongues
U
گفتن دارای زبانه کردن
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomed
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcome
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lecturing
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
gratulate
U
تبریک گفتن سلام کردن
iterate
U
دوباره گفتن بازگو کردن
lecture
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomes
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cite
U
اتخاذ سند کردن گفتن
abdicate
U
تفویض کردن ترک گفتن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
welcoming
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lectures
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done .
<proverb>
U
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
droning
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
jaber
U
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
drones
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out
U
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one
U
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize
U
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
tell
U
گفتن
utters
U
گفتن
says
U
گفتن
utter
U
گفتن
say
U
گفتن
saith
U
گفتن
tells
U
گفتن
telling-off
U
گفتن
to tell a story
U
گفتن
let (someone) know
<idiom>
U
گفتن
uttered
U
گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com