English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
bonnet U نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه
bonnets U نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه
stomacher U پیش دامنی قدیمی زنانه ومردانه
briefly speaking U مختصر کنیم
let us be brief U کوتاه کنیم
let us be brief U مختصر کنیم
let us play U بازی کنیم
let us say U فرض کنیم
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
We move out on the 1st. U ما یکم بارکشی می کنیم.
let ab be equal to cd U فرض کنیم ab با cd برابرباشد
We live in the Machine Age . U ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
peach and straddle U بالا می کشیم وخرابش می کنیم
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
Let's drop the subject. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
it can be altered at pleasure U هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Let's play for keeps. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
talked U صحبت
mouths U صحبت
mouthed U صحبت
colloquy U صحبت
colloquies U صحبت
mouthing U صحبت
parle U صحبت
mouth U صحبت
talk U صحبت
chitchat U صحبت
conversing U صحبت
converses U صحبت
conversed U صحبت
confabulation U صحبت
converse U صحبت
talks U صحبت
collocutor U هم صحبت
conversationist U خوش صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
nattering U صحبت دوستانه
duologue U صحبت دونفری
nattered U صحبت دوستانه
chitchat U صحبت کوتاه
shoptald U صحبت بازاری
chatty U خوش صحبت
to talk [to] U صحبت کردن [با]
chit-chat U صحبت کوتاه
natters U صحبت دوستانه
coze U صحبت خودمانی
conversable U خوش صحبت
cross talk U تداخل صحبت
pillow talk U صحبت خودمانی
confabulate U صحبت کردن
chit chat U صحبت کوتاه
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
talked U صحبت کردن
articulates U ماهر در صحبت
talks U صحبت کردن
asides U صحبت تنها
aside U صحبت تنها
conversationalist U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
speeches U صحبت نطق
articulate U ماهر در صحبت
articulating U ماهر در صحبت
dialogue U گفتگو صحبت
well-spoken U خوش صحبت
well spoken U خوش صحبت
telephone frequency U فرکانس صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
natter U صحبت دوستانه
speak U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
my inter locvtor U طرف صحبت من
sniffles U صحبت تودماغی
talk up <idiom> U صحبت درمورد
private talk U صحبت خصوصی
speech U صحبت نطق
sniffled U صحبت تودماغی
talk U صحبت کردن
sniffling U صحبت تودماغی
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
whispery U اهسته صحبت کننده
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
dialogues U صحبت با شخص دیگر
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
gest U کار نمایان هم صحبت
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
geste U کار نمایان هم صحبت
dialog U صحبت با شخص دیگر
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
dialogue U صحبت با شخص دیگر
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com