Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
polarities
U
بیان جهت جریان یک شی
polarity
U
بیان جهت جریان یک شی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
polarities
U
بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
polarity
U
بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
Other Matches
marking current
U
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current
U
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
to speak
[things indicating something]
U
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
flows
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
U
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
U
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
U
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
U
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
U
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
U
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current
U
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current
U
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
U
جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient
U
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
U
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation
U
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current
U
جریان سه فاز جریان دوار
current flow
U
سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current
U
جریان نشتی جریان خارجی
negative true logic
U
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
U
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
U
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
U
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
U
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
rhetoric
U
علم معانی بیان معانی بیان
alternators
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer
U
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine
U
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
electromagnetism
U
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
heavy current engineering
U
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
isotach
U
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
rhetorically
U
بیان
quotations
U
بیان
exposition
U
بیان
quotation
U
بیان
expositions
U
بیان
statement
U
بیان
expression
U
بیان
expressions
U
بیان
averment
U
بیان
wording
U
بیان
word choice
U
بیان
recitation
U
بیان
recitations
U
بیان
choice of words
U
بیان
experssion
U
بیان
explication
U
بیان
diction
U
بیان
pronunciations
U
بیان
pronunciation
U
بیان
dit
U
بیان
dite
U
بیان
verbiage
[American English]
U
بیان
wording
U
بیان
locution
U
بیان
explanations
U
بیان
declaration
U
بیان
locutions
U
بیان
say-so
U
حق بیان
statements
U
بیان
say so
U
بیان
say so
U
حق بیان
declarations
U
بیان
say-so
U
بیان
interpretation
U
بیان
interpretations
U
بیان
diction
U
بیان
explanation
U
بیان
lip
U
سخن بیان
statement
U
بیان وضعیت
statements
U
بیان وضعیت
apposition
U
عطف بیان
voice
U
بیان کردن
utter
U
بیان کردن
anticlimaxes
U
بیان قهقرایی
set out
U
بیان کردن
self-expression
U
بیان حال
account
U
بیان علت
stater
U
بیان کننده
frame
U
بیان کردن
formulation
U
بیان ریاضی
sweet root
U
شیرین بیان
paradoxes
U
بیان مغایر
paradox
U
بیان مغایر
say
U
بیان کردن
says
U
بیان کردن
set forth
U
بیان کردن
anticlimax
U
بیان قهقرایی
presentment
U
بیان حضور
eloquence
U
علم بیان
imparted
U
بیان کردن
imparting
U
بیان کردن
imparts
U
بیان کردن
tell
U
بیان کردن
telling-off
U
بیان کردن
tells
U
بیان کردن
liquorice
U
شیرین بیان
licorice
U
شیرین بیان
restatements
U
بیان مجدد
inexpressibility
U
بیان ناپذیری
shibboleth
U
بیان رایج
expressing
U
بیان یا شرح
expresses
U
بیان یا شرح
expressed
U
بیان یا شرح
express
U
بیان یا شرح
intonations
U
بیان با الحان
intonation
U
بیان با الحان
restatement
U
بیان مجدد
verbalization
U
بیان کلامی
verbalization
U
بیان شفاهی
to set forth
U
بیان کردن
mouth
U
مدخل بیان
mouthed
U
مدخل بیان
shibboleths
U
بیان رایج
impart
U
بیان کردن
mouthing
U
مدخل بیان
mouths
U
مدخل بیان
fluidity
U
روانی بیان
fluidity
U
سلاست بیان
said
U
بیان شده
enunciative
U
بیان کننده
expessible
U
قابل بیان
diction
U
طرز بیان
remark
U
افهار بیان
numbers
U
بیان کیفیت
dictograph
U
بیان نگار
remarked
U
افهار بیان
remarking
U
افهار بیان
remarks
U
افهار بیان
expounder
U
بیان کننده
number
U
بیان کیفیت
simply stated
U
به بیان کوتاه
freedom of experssion
U
ازادی بیان
appositive
U
عطف بیان
stated
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
fair spoken
U
خوش بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
expressible
U
به بیان درامدنی
declaratory
U
متضمن بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
U
بیان شده
misstate
U
درست بیان نردن
undermentioned
<adj.>
U
بیان شده در پایین
euphuism
U
بیان مطنطن لفافی
bubbled
U
بیان کردن حباب
run on
U
بتفصیل بیان کردن
detailing
U
یات را بیان کردن
word picture
U
بیان یا شرح روشن
bubbling
U
بیان کردن حباب
obiter dictum
U
بیان ضمنی و تصادفی
circumlocution
U
بیان غیر مستقیم
circumlocutions
U
بیان غیر مستقیم
bubbles
U
بیان کردن حباب
enigmas
U
رمز بیان مبهم
word
U
بالغات بیان کردن
worded
U
بالغات بیان کردن
enigma
U
رمز بیان مبهم
detail
U
یات را بیان کردن
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
U
بیان شده در پایین
afore-mentioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
abovementioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
causal
U
بیان کننده علت
above-quoted
<adj.>
U
بیان شده در بالا
above-mentioned
<adj.>
U
بیان شده در بالا
k
U
نشانه بیان یک هزار
inenarrable
U
غیر قابل بیان
below-mentioned
<adj.>
U
بیان شده در پایین
smooth tongued
U
خوش بیان چاپلوس
sound off
U
ازادانه بیان کردن
riddles
U
تفسیریا بیان کردن
riddle
U
تفسیریا بیان کردن
expressed
U
بیان کردن اداکردن
expresses
U
بیان کردن اداکردن
expressing
U
بیان کردن اداکردن
last word
U
بیان یا رفتار قاطع
bubble
U
بیان کردن حباب
quantifies
U
چندی بیان کردن
anticlimax
U
بیان قهقرایی نمودن
rhetorician
U
اموزگار معانی بیان
restated
U
مجددا بیان کردن
anticlimactic
U
مربوط به بیان قهقرایی
sound off
<idiom>
U
عقاید را بیان کردن
pomfret cake
U
کلوچه شیرین بیان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com