English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
in with it U بگذارید تو
let him go U بگذارید برود
let it remain as it is U بگذارید باشد
let it be U بگذارید باشد
stet U بگذارید باشد
leave it over U عجاله بگذارید بماند
be covered U کلاه برسر بگذارید
Put the table down gently. U میز زا آهسته زمین بگذارید
Please keep me posted(informed). U لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید )
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
let him do his worst U هرچه ازدستش برمیاید بکند
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
Let it take its natural cours. U بگذارید کار جریان طبیعی اش را طی کند
to have someone wake you up U بگذارید کسی شما را بیدار کند
Let me think a moment . U بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
no one man can do it U هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
vicarious work U کاری که کسی به جای دیگری بکند
let it have its swing U بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
to book [order] an alarm call U بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Please put these clocolates aside for me . U لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
he is on his legs U کارش دایراست
score keeper U منشی
doggery U سگ منشی
characteristically U منشی
actuary U منشی
penman U منشی
clerk U منشی
clerks U منشی
characteristic U منشی
secretary U منشی
secretaries U منشی
amanuensis U منشی
actuaries U منشی
Could you put an extra bed in the room? U آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
Could you put a cot in the room? U آیا ممکن است یک تختخواب بچه در اتاق بگذارید؟
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
microscopist U کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
without lifting a finger U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
lordliness U لرد منشی
piggishness U خوک منشی
puerilism U کودک منشی
secretaryship U منشی گری
hauteur U بزرگ منشی
gentility U اقا منشی
sacerdocy U کشیش منشی
queenliness U ملکه منشی
particianship U بزرگ منشی
kingliness U شاه منشی
flag secretary U منشی تیمسار
drafter U منشی پیام
company secretary U منشی شرکت
manorialism U ارباب منشی
character trait U صفت منشی
beggarliness U گدا منشی
clerkship U منشی گری
secretary of embassy U منشی سفارت
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
piggishly U ازروی خوک منشی
gentlemanly U از روی بزرگ منشی
clerk of the course U منشی گروه داوران
lordliness U بزرگ منشی مناعت
meanness U گدا منشی خست
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
margin land U حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
secretariate U منشی گری کارمندان دبیرخانه
scribes U کاتب نسخههای خطی منشی
scribe U کاتب نسخههای خطی منشی
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
squawked U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk low U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید
squawk may day U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
squawk mike U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
squawks U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
Leave this space blank. U این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
return pistol U طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
anglicization U انگلیسی منشی اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی
development support library U امکانات خودکار که با ان یک منشی برنامه نویسی فایلهای توسعه برنامه را که شامل نسخههای اصلی مجموعههای تست داده واسناد گزارش میباشدنگهداری میکند
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com